احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سالم . مکنی به ابوعبداﷲ سالمی . نامش احمد است پسر محمدبن سالم . نشو و نمای وی در بصره بوده است واز عرفای اواخر مائه ٔ سیم هجریه است . زمان مأمون تا زمان المعتمد علی اﷲ را دریافته و خود از تلامذه ٔ سهل بن عبداﷲ تستریست . از عجائب چیزهائی که در حق او نوشته اند این است که شصت سال با آن عارف کامل بوده و طریقه ٔ طریقت از وی اخذ نموده و سهل بدو اعتماد و اعتقاد بسیار داشته و اکثر ایام زندگانی او در بصره بوده است . شیخ الاسلام که صاحب کتابی است در احوال این طبقه آورده است که ابوعبداﷲ سالمی گفته بود که : اﷲ تعالی را در همه چیز می بینم . بدین حرف که از او انتشاریافت مردم ازو دوری جستند. بعضی گفته اند که چنین نگاشته بود که اﷲ تعالی در ازل همه چیز را میدید بدین سبب وی را مهجور گذاشتند. شیخ ابوعبداﷲبن خفیف گفته است که : این اعتقاد اعتقاد دهریست . شیخ الاسلام گفته که ابوعبداﷲبن خفیف انصاف نداده و ممکنست که او دیدارعلم گفته باشد. بعضی از عرفا در معنی این عبارت نوشته اند که از کلام وی قول به قدم عالم لازم آید که اشیابحسب وجود خارجی قدیم باشند و شیخ الاسلام توجیه میکند عبارت ابوعبداﷲ سالمی را بر وجهی که اعتراض نباید و گوید توان که مراد او بدیدارعلم بود و علم بچیزی موقوف بر وجود خارجی آن چیز نیست و وجه تعبیر از علم بدیدار این است که علم وی سبحانه و تعالی از جهت کمال انکشاف بمنزله ٔ دیدن است و قرینه بر اراده ٔ این معنی نسبت دیدار است بهمه چیز و دیدار بمعنی متبادر متعلق نشود بهمه بلکه متعلق به مبصرات شود و بر تقدیر تعلق وی بهمه اگر در ازل متعلق بود به همه لازم آید قول بقدم حوادث زمانیه و این ظاهر الفساد است پس لازم است حمل دیدار بر علم تا سخن وی را صورت صدق پیدا شود و نیز ممکنست که مراد حقیقت دیدار بود لازم نیاید قول بقدم عالم باید کلام وی مبنی باشد بر آنکه حق سبحانه و تعالی خارج است از ضیق زمان و هر چه خارج است از ضیق زمان موجودات گذشته و آینده با هم خواهند بود همچنانکه طوفان نوح و قیامت را با هم ببینند پس آنچه حادث است حق وی را بیند در ازل و همین حال دارد کسی که از ضیق مکان خارج است بنسبت با مکانیات که همیشه نزد وی حاضرند خفائی دارد و لیکن بسیاری از کلام این طایفه مبنی بر این مسئله است و حکما این معنی را بیان کرده اند. تا اینجا بود بیانات شیخ الاسلام . وقتی ازآن عارف کامل پرسیدند که بچه چیز شناسند اولیأاﷲ را در میان خلایق گفت : بلطافت زبان و حسن اخلاق و تازه روئی و سخای نفس و قلت اعتراض و پذیرفتن عذر هر که عذر خواهد پیش ایشان و تمامی شفقت بر همه خلق ، نیكوکارایشان و بدکار ایشان و نیز از اوست که گفته دیدار [بی ] منت کلید دوستی است . سال وفات وی در دست نیامدولی در ترجمه اش نگاشته اند بچند سال بعد از وفات سهل بن عبداﷲ تستری بوده بنا بر این وفاتش در حدود 280 هَ . ق . میشود در سال وفات المعتمد علی اﷲ عباسی واﷲ تعالی اعلم . سالمی منسوبست بجد او که سالم بوده و سالم نیز شهریست در اندلس . (نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 61).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیربن اعین سنسن الشیبانی مکنی به ابوغالب . نقاوه ٔ خاندان آل اعین و ازکبار محدثین آ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داودبن محمدبن ابی العباس الطوسی . و اسم ابوالعباس ، فضل بن سلیمان بن المهاجربن سنان بن حکیم است .و کن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن زَبّان . راوی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن کمال پاشا ملقب به شمس الدین و معروف به مفتی ابن کمال پاشا. او راست : حاشیه ای بر شرح مواقف و حاشیه ای...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن وهب بن سعیدالکاتب مکنی به ابوالفضل . ابن الندیم گوید: او را پنجاه ورقه شعراست . رجوع به ابوالفضل اح...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان زبیری بصری شافعی مکنی به ابوعبداﷲ. او راست : تنبه فی الفروع و سترالعورة و کتاب الامارة و مسکت (کتابی غر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان طبری . او راست : فصول ابن عمران در فروع حنفیه .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن سلیمان ملقب به سیف الدولة المقتدر. دومین از امرای هودی در سرقسطه از 438 تا 474 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان ملقب به شمس الدین . او راست : رسالة فی اسلوب الحکیم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان المعبدی ۞ مکنی به ابوالحسین . محمدبن اسحاق الندیم ذکر او آورده است و گوید: او از علی بن ثابت و او از ا...