احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبیداﷲبن احمد بن سعیدبن ابی مریم القرشی الوراق . مکنی به ابوبکر. او وراق ابوالحسن احمدبن عمیربن جوصا الحافظ الدمشقی است .و احمد به شهرت ابن الفطیس معروف است . ابن عساکر در تاریخ دمشق گوید: وفات او بشوال سال 350 هَ . ق . و مولد وی در رمضان سنه ٔ 271 یا 272 بود. و او صاحب خطی نیکو و مشهور است و از موالی جویریة بنت ابی سفیان است و از جماعتی از اهل شام روایت حدیث کند و باز ابن عساکر آرد که عبدالعزیز کنانی ذکر او آورده است و گوید: او ثقه ٔ مامون بود ومردمان را به دمشق وراقی کردی و نیکو خط بود. و یاقوت گوید من خط وی ندیده ام .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۵۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی ، ابن ابوفیج . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی ، ملقب به غراب و مکنی به ابوعبداﷲ. محدث . او از غانم البرجی و از او علی بن بوزندان روایت دارد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمداغلبی ، مکنی به ابوابراهیم . پنجمین از امرای بنی اغلب . وی پس از ابوعقال در سال 242 هَ .ق . امارت یافت و ه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الافریقی ، المعروف بالمتیم مکنی به ابوالحسن . شاعرو ادیبی فاضل بود. ثعالبی گوید: او را به بخارا دیدم و در ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد امام طحاوی ، مکنی به ابوجعفر. از صاحبان «شروط» است در چهل جزء.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمد امین . او راست : فرائدالفوائد فی بیان العقائد طبع آستانه 1219 هَ .ق . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انبردوانی بصیر حنفی ، مکنی به ابوکامل . او راست : المضاهات فی الاسماء والانساب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اندلسی . او راست : شرح بر فصول الخمسین تألیف یحیی بن عبدالمعطی . وفات وی به سال 689 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انطاکی ، مکنی به ابوحامد و منبوز به ابورقعمق . او مداح المعز ابوتمیم بن معدبن منصوربن قائم بن مهدی عبیداﷲ و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد انطاکی ، معروف به بدیحی . رجوع به بدیحی احمد... شود.