اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن العباس مکنی به ابوطاهر و معروف به ابن البرخشی و ملقب به موفق الدین . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 1 ص 256) آرد که : او از اهل واسط و در صناعت طب فاضل و در فنون ادبیه کامل بود و من خط او را دیدم که دلالت بر رزانت عقل و غزارت فضل وی میکرد و او در ایام مسترشدباﷲ میزیست . شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن حسن بن محمدبن کریم بغدادی مرا حدیث کرد که احمدبن بدر واسطی او را حدیث کرد که حکیم ابوطاهر احمدبن محمدبرخشی در واسط مریضی را معالجه میکرد که مبتلا بنوعی استسقاء بود و بیماری او دیر کشید و علاج نمیشد و ازحد احتماء تجاوز کرد و مریض از مآکل و اغذیه بدانچه طبیعت وی مایل بود برمیگزید و میخورد. روزی شخصی رادید ملخهائی که در آب نمک آب پز شده بود میفروخت طبعش بدان مایل شد و ازو بخرید وبخورد، و از آن وی را اسهالی مفرط دست داد و حکیم چون افراط اسهال بدید از معالجه ٔ مریض دست بکشید ولی پس از چند روز بیمار را افاقه حاصل آمد و مزاج وی روی بصلاح آورد و برء آغاز شد و حال او بتدریج روی بصحت نهاد. حکیم که از صلاح او مأیوس بود چون حال بدانست نزد وی رفت و از او پرسید که چه چیزها خورده است و از چه بهبود یافته گفت من ندانم جز آنکه از روزی که ملخ آب پز بخوردم مزاج من روی به بهبود نهاد حکیم زمانی دراز بتفکر فرو شد پس گفت این اثر و خاصیت ملخ نیست و از مریض نشان فروشنده ٔ ملخ را پرسید گفت مکان او را ندانم ولی اگر وی را ببینم بشناسم حکیم بتفحص فروشندگان ملخ پرداخت و یک یک ایشان را بمریض بنمود تا وی فروشنده را بشناخت .حکیم از او پرسید آیا موضع صید ملخی را که بدین مریض فروختی ، دانی گفت آری پس همگان بدانجا شتافتند در آنجا گیاهی بود که ملخها از آن تغذیه میکردند پس حکیم از آن گیاه مقداری برگرفت و بدان استسقاء را علاج میکرد گروهی از مرضی را بدان شفابخشید و این امر در واسط معروف و مشهور است . من گویم که این حکایتی قدیم است که ذکر آن متداول است و این گیاهی که ملخ از آن تغذیه میکند مازریون ۞ است وقاضی تنوخی در کتاب فرج بعدالشدة ذکرآن آورده . و ابوطاهربن برخشی در سال 560 هَ . ق . در واسط حیات داشت و او ادیبی بارع و صاحب معرفت در نظم و نثر بود و از اشعار او که درباره ٔ پسری که خلالی بوی داد گوید:
و ناولنی من کفه مثل خصره
و مثل محب ذاب من طول هجره
و قال خلالی قلت کل حمیدة
سوی قتل صب ّ حارفیک بأسره .
و در مردی بد که از یکی از قرای واسط بحج رفت ، گوید:
لما حججت استبشرت واسط
و قولیاثا و فتی مرشد ۞
و انتقل الویل الی مکة
و رکنهاو الحجر الاسود.
و در شخصی که درصدر مکتوبی بدوست خویش العالم نوشت ، گوید:
لما انمحت سنن المکارم و العلی
و غدا الانام بوجه جهل قاتم
ورضوا باسماء و لا معنی لها
مثل الصدیق تکاتبوا بالعالم .
و نجم الدین ابوالغنائم محمدبن علی بن معلم هرثی شاعر واسطی که از مرض خود شفا یافته بود و احمد او را پرهیز فرموده و از غذا بازداشته ، این بیتها باحمد فرستاد:
صبحت فخراً بالمنی و اغتدی
قدرک فوق النجم مرفوعا
یا منقذی من حلقات الردی
حاشاک ان تقتلنی جوعا
ابن البرخشی در جواب او نوشت :
تبعت مرسومک یا ذا العلی
لا زال مرسومک متبوعا
لکن اشفاقی علی من به
امسی غریب القول مسموعا
اوجب تأخیر الغذا یومنا
و فی غد نستدرک الجوعا
اصبر فما اقصرها مدّة
و ان تلکأت فاسبوعا.
و او جواب داد:
یا عالما این ثوی رحله
اجری من العلم ینابیعا
لم عندک الاعمار موصولة
یضحی و یمسی الرزق مقطوعا
واﷲ ان بت و لم یجدنی
شعری یا ذاالفضل منقوعا
لیخلعن الجوع منی الحیا
و اوسعن العلم تقطیعا.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۴۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ایزدیار، معروف بفرید کافی وزیر. عوفی در لباب الألباب ج 1 ص 120 ببعد آرد: الصدر الاجل شرف الدولة و الدین سی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برتی (قاضی ...) مکنی به ابوالعباس . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برسوی . مدرس . او راست :تاریخ آل سلجوق . وفات او به سال 977 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برقانی خوارزمی ، مکنی به ابوبکر و ملقب بحافظالکبیر. او راست : جمع بین الصحیحین ومسند الخوارزمی . وفات وی به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برنسی فاسی مالکی ، مکنی به ابوالفضل و معروف بشیخ زروق و ملقب بشهاب الدین . او راست : قواعدالطریقة فی الجمع ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بریدی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از جمله ٔ وزرای متقی . (مجمل التواریخ و القصص ص 379).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بستی ، مکنی به ابوسلیمان خطابی . ادیب فقیه شافعی . وی در عراق از ابوعلی صفار و ابوجعفر رزاز و جز آنان حدیث ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بستی خراسانی ، معروف بخارزنجی . یکی از ائمه ٔ لغت . رجوع به احمدبن محمد البشتی ... و خارزنجی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بسیلی . وی شاگرد ابن عرفه بود و تفسیر ابن عرفه را چنانکه شنیده نقل کرده است . وفات او830 هَ .ق . است .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمد البشتی الخارزنجی . سمعانی گوید: خارزنج قریه ای است بنواحی نیشابور بناحیه ٔ بشت و مرد مشهور این قریه ابوحامد ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.