احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن الحسن بن عیّاش بن ابراهیم بن ایوب الجوهری ، مشهور به ابن عیاش و مکنی به ابوعبداﷲ. عالم شیعی . وی در اوائل مائه ٔ پنجم هجری میزیست . صاحب روضات گوید: او از معاصرین شیخ طوسی است و جعفربن محمد دورستی از وی روایت کند. او راست از کتب مشهوره : کتاب مقتضب الأثر فی النص علی ائمة الأثنَی ْعشر و این کتاب به وتیره ٔ کتاب علی بن الخراز قمی وتقلید آن نوشته شده است . و کتاب فی الأغسال المسنونةو جز آن و مجلسی در بحار و علماء دیگر در دیگر کتب از این کتاب روایت کنند. و رجوع به ابن عیّاش شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۷۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن میمون ، مکنی به ابوالخیر. وزیر متقی خلیفه ٔ عباسی و او را از وزارت جز نام نبود و بزودی معزول شد. (تجارب ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نباتی . گیاه شناس و محدث . رجوع به احمدبن محمدبن مفرج شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نصر. رجوع به ابونصر قباوی ... و احمدبن محمدبن نصر قباوی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نصر جیهانی ، مکنی به ابوعبداﷲ. وزیر نصربن احمدبن نصر سامانی صاحب خراسان . او مردی ادیب و فاضل بود. محمدب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نصرالقباوی ، مکنی به ابونصر. وی در سنه ٔ 522 هَ .ق . تاریخ بخارا تألیف نرشخی را از عربی بزبان پارسی تر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نعمان بن محمد ایجی دمشقی حنفی . اصلاً از مردم ایج یکی از قراء فارس ، و جدّ او محمد به سال 920 هَ .ق . به...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نوح قابسی غزنوی حنفی ، ملقب به جمال الدین . او راست : الحاوی القدسی فی الفروع و مؤلف کشف الظنون گوید:...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ولیدبن محمد، معروف بولاد. او از خاندان علم است و یاقوت ذکر و ترجمه ٔ پدر و جد ولاد را در معجم آورده است ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون بردعی ، مکنی به ابوالعباس . از عرفای مائه ٔ چهارم هجری است . ابوبکر طاهری و ابومحمد مرتعش را دیده و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون رازی دُبیلی مقری حربی . از مردم دبیل موضعی بشام . خطیب وفات او را به سال 370 هَ .ق . گفته است ...