احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن الحسن بن عیّاش بن ابراهیم بن ایوب الجوهری ، مشهور به ابن عیاش و مکنی به ابوعبداﷲ. عالم شیعی . وی در اوائل مائه ٔ پنجم هجری میزیست . صاحب روضات گوید: او از معاصرین شیخ طوسی است و جعفربن محمد دورستی از وی روایت کند. او راست از کتب مشهوره : کتاب مقتضب الأثر فی النص علی ائمة الأثنَی ْعشر و این کتاب به وتیره ٔ کتاب علی بن الخراز قمی وتقلید آن نوشته شده است . و کتاب فی الأغسال المسنونةو جز آن و مجلسی در بحار و علماء دیگر در دیگر کتب از این کتاب روایت کنند. و رجوع به ابن عیّاش شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۰۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رفاالسرمی الموصلی شاعر مکنی به ابوالحسن . او راست : المحب و المحبوب و المشموم و المشروب که در آن محاسن اشعار م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رفاعة. رجوع به احمدبن محمدبن عبداﷲبن علی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الرفعه . رجوع به احمدبن محمد ملقب به نجم الدین ...شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن رکن الدین ابی یزیدبن محمد سرابی حنفی ملقب بشیخ شهاب الدین و مشهور به مولانازاده . متولد در عاشورای سال 754 هَ . ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رمضان متخلص بوفقی . از شعرای ترک . منشاء او اسلامبول و در جامع وزیر علی پاشاچورللی منصب خطابت داشت و در 1151 هَ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رمیسه . رجوع به ابوسلیمان شهاب الدین احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رَوّاع مصری . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رَوّاغ مصری . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن روح بن ابی بحر. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 288).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن روح اﷲبن ناصرالدین انصاری عالم متفنن اصلا از مردم آذربایجان . مولد و منشاء او گنجه یا بردعه و نواحی آن بود. وی ...