اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن صالح بن شیخ بن عمیرة، مکنی به ابوالحسن . یکی از اصحاب ابوالعباس ثعلب . مرزبانی در کتاب المقتبس ذکر او آورده است . و ابن بشران در تاریخ خود گوید که در سال 320 هَ .ق . ابوبکر بن ابی شیخ به بغداد درگذشت و او محدث و اخباری بود و صاحب مصنفاتیست . و یاقوت گوید: ندانم که این مرد محدث و اخباری که ابن بشران گوید همین احمدبن محمد است یا کس دیگر. چه زمان هر دو یکی و هر دو نیز اخباری باشند و خدای تعالی داناتر است و شاید ابن بشران که کنیت او را بجای ابوالحسن ابوبکر آورده و نسبت او را بعوض ابن شیخ ، ابن ابی شیخ گفته اشتباه کرده باشد. مرزبانی از عبداﷲبن یحیی عسکری آرد که او گفت : ابوالحسن احمد این قطعه شعر خود را که بیکی از دوستان نوشته بود مرا انشاد کرد:
کنت یا سیدی علی التطفیل
امس لو لا مخافة التثقیل
و تذکرت دهشة القارع البا-
ب اذا ما اتی بغیر رسول
و تخوفت ان اکون علی القو-
م ثقیلاً فقدت کل ثقیل
لوترانی و قدوقفت اروّی
فی دخول الیک او فی قفول
لرأیت العذراء حین تحایا
وَ هْی َ من شهوة علی التعجیل .
و باز مرزبانی از عمربن بنان انماطی و او از ابوابوالحسن اسدی روایت کند که گفت : وقتی شراب را ترک گفتم و به ابوالعباس ثعلب نیز گفتم که شراب را رها کرده ام و سپس نوبتی بدیدار محمدبن عبداﷲبن طاهر ۞ رفتم و او بمن شراب داد سپس بخانه بازمیگشتم و ثعلب بآخر روز بدر خانه ٔ خویش نشسته بودچون مرا دید که ناو ناوان میروم دانست که من شراب آشامیده ام پس برخاست و بدرون شدن خواست و سپس بایستادو من چون مقابل وی رسیدم سلام کردم و او این شعرها بخواند:
فکنت من بعدما نسکت و صا-
حبت ابن سهلان صاحب القسط
ان کنت احدثت زلةً غلطاً
فاﷲ یعفو عن زلّة الغلط.
عمر گوید: از ثعلب معنی ابن سهلان صاحب القسطپرسیدم . گفت : مردم طائف می فروش را صاحب القسط گویند.و از صولی روایت کند که گفت : ابوالحسن احمد بن محمدالأنباری (؟) این ابیات خود از قصیده ٔ مزدوجه ای که در تتمیم قصیده ٔ علی بن جهم گفته است مرا انشاد کرد:
ثم تولی المستعین بعده
فحاز بیت ماله و جنده
ثم اتی بغداد فی محرّم
احدی و خمسین برأی مبرم .
و شمه ای از اخبار مستعین بگفته بود و سپس گفته بود:
و ثبّتت خلافة المعتز
و لم یشب اموره بعجز.
و پس از شرح برخی از تاریخ معتز گفته :
و قلّدا محمدبن الواثق
فی رجب من غیر امر عائق
المهتدی باﷲ دون الناس
جاء به الرحمن بعد الیأس .
و پس از چند بیت دیگر:
و قام بالأمر الامام المعتمد
امام صدق فی صلاح مجتهد.
و نبذه ای از سیر معتمد در پی آن آورده بود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالاول عبدی قزوینی . وی بر شرح فرائض سید شریف جرجانی حاشیه ای نوشته و بر امور عامه ٔ شرح مواقف نیز حاشیه ای ...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی بن حسن بن محمدبن عبداﷲبن حسن بن محمدبن عبداﷲبن طوق الربعی . در تاج العروس (ماده ٔ خ ی ر) آمده : «و خیر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل تدمری مکنی به ابوالعباس . او راست : توطئة فی النحو و شرح ابیات جمل زجاجی و شرحی بر فصیح فی اللغة ثع...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل سنجری . او راست : احکام تحاویل سنی العالم و رساله ای در اسطرلاب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحق سنباطی مصری ملقب به شهاب الدین و مشهور به احمدبک . وی نقایه ٔ جلال الدین سیوطی را که مشتمل بر چهارده ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحلیم بن تیمیه ٔ حنبلی ملقب بشیخ تقی الدین . وفات وی بسال 738 هَ . ق . بود.
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالخالق شنکاتی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالخفاف سرخسی . او راست : یواقیت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالدائم مقدسی . ملقب به زین الدین . از فقهاء مائه ٔ هفتم هجرت و مشاهیر حنابله ٔ ارض شام . وی شصت سال علم حدیث...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدربه مکنی به ابوعصمة. محدث است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.