احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ المعبدی از نسل معبدبن العباس بن عبدالمطلب بن هاشم . یکی از مشاهیر علم نحو و عربیت بمذهب کوفیان . از وجوه و کبار اصحاب ثعلب . و زبیدی ذکر او آورده است . یاقوت گوید: زبیدی نام احمدبن سلیمان دیگری راآورده و او را بجدی اعلی موسوم بسلیمان نسبت کرده است و ندانم که هر دو یک کس باشند یا دو. و بخط ابن ابی نواس خواندم که ابوعمربن حیویه گوید که : معبدی بشب چهارشنبه ٔ هشت روز از صفر 292 هَ .ق . مانده درگذشت . رجوع بمعجم الادباء یاقوت و رجوع بروضات ص 56 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمود غجدوانی ملقب بجلال الدّین . او راست : شرح کافیه فی النحو تألیف ابن حاجب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مخلد البیادی الادیب . مکنی به ابوالعباس . عبدالغافر ذکر او آورده و گوید: او یکی از افاضل مشاهیر و وجوه نواح...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مسعود. او راست : کتاب المراح در تصریف و آن کتابی مختصر و میان مردم متداول است و صاحب روضات گوید از شرح...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن معجور الاحشاد. رجوع به ابن الاخشید ابوبکر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن معقل حمصی مکنی به ابوالعباس . او راست : نظم ایضاح و تکلمة. وفات او به سال 644 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن المعمربن محمدبن المعمر بن احمدبن محمدبن محمدبن عبیداﷲبن علی بن عبیداﷲبن الحسین بن علی بن الحسین ابن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن منصور الحمیدی معروف به بجائی و ملقب بشهاب الدین . او راست : شرح اجرومیه .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن موسی بن ارفع مکنی به ابوالعباس ملقب به رأس الانصار اندلسی غرناطی شذوری . او راست : ریاض العقول المنیفه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ناصرمکی معاصر سلطان سلیمان عثمانی . او راست : المعالم الشریفة فی فضائل الامام ابی حنیفة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن نصر کبشی . مکنی با بونصر. محدث است .