احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بجمال الدین و پدر او محمد شمس الدین لقب داشت . وی از مشاهیر مشایخ اجازات است و شیخ شهید الثانی رحمه اﷲ از او روایت دارد و در اجازه ٔ کبیره ٔ مشهوره ٔ خود القاب او را چنین آورده است : الامام الفاضل المتقن خلاصة الاتقیاء والفضلاء و النبلاء. و او از شیخ علی بن عبدالعالی الکرکی روایت کند باآنکه وی با احمد در قرائت بر پدر او محمد عیناثی و نیز در روایت او از شیخ جمال الدین احمدبن الحاج علی العیناثی شرکت داشت و صاحب روضات گوید: من صورت اجازه ٔ او را به شیخ علی محقق دیدم . پس روایت شیخ محمدبن خاتون العاملی العیناثی از شیخ علی رحمه اﷲ چنانکه در امل آمده یا از آنجاست که وی را با محمدبن احمدبن محمد آتی الذکر یا مردی دیگر از این شجره ٔ میمونه اشتباه کرده است و یا مبنی بر قصور مؤلف آن کتابست در تحقیق درجات و انساب کما لایخفی علی اولی الالباب . (روضات ص 21). و رجوع به ابن خاتون شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ریاح . قاضی بصره بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زبیر. رجوع به ابن زبیر ابوالحسین احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زردی . رجوع به احمدبن محمدبن عبداﷲالزردی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زرکوب . رجوع به احمدبن ابی الخیر زرکوب ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زهیر ابوخیثمةبن حرب بن شداد نسائی الاصل مکنی به ابوبکر. او از ابونعیم فضل بن دکین و یحیی بن معین و احمدبن حنبل ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زیدبن سددبن حمیر الاصغر ملقب بذومقار. یکی از ملوک حمیر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زیدبن محسن بن حسن بن حسن بن انی نمی . شریف مکه . وی در آغاز با برادر خود سعد در تدبیر حجاز دخل میکرد ولیکن او و ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زید الحلوانی . از ابوعمروبن العلاء موسوم بزبان و قرائت او روایت دارد و کتاب قراءة ابی عمرو تصنیف اوست . (ابن الند...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن زید شروطی حنفی مکنی به ابوزید. وی در علم الشروط و السجلات سه کتاب نوشته : کبیر، صغیر و متوسط. و نیز او راست : وثا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زین الحبشی . رجوع به علوی حبشی شود.