احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن مهدی بن ابراهیم المقری المهدوی ، مکنی به ابوالقاسم . حمیدی ذکر او آورده و گوید: از مردم مهدیه ٔ قیروان است و در حدود سال 430 هَ .ق . باندلس شد. او عالم بقراآت و ادب بود و یکی از علماء قراآت مرا از شعر احمداین قطعه روایت کرد و این قطعه در ظاآت قرآن است :
ظنت عظیمة ظلمنا من حظها
فظللت او قظها لتکظم غیظها
و ظعنت انظر فی الظلام و ظله
ظمآن انتظر الظهور لوعظها
ظهری و ظفری ثم عظمی فی لظی
لا ظاهرن لحظها و لحفظها
لفظی شواظ او کشمس ظهیرة
ظفر لدی غلظ القلوب و فظها.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زین الدین . رجوع به احمد احسائی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زین الدین عجمی . اصلاً از نخجوان و مولد او در 1003 هَ . ق . به دمشق بوده است . او بجوانی در دمشق تدریس میکرد و گر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زین الدین عراقی . رجوع به احمد ابوزرعة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زین العابدین بکری . ادیب و شاعر صاحب کتاب روضةالمشتاق و بهجةالعشاق مولد و منشاء اومصر بود و وفات او به سال 1048 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سابق قرطبی ،طبیب . شاگرد ابن رشد. عالمی فاضل و نیکوعلاج بود و بخدمت ناصر و مستنصر پیوسته و بزمان مستنصر درگذشت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الساعاتی بغدادی . رجوع به ابن ساعاتی احمد و رجوع به احمدبن علی بن ثعلب شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سالم . مصری نحوی زاهد مترحل . نزیل دمشق . متوفی به سال 665 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سباء المروزی مکنی به ابوالحسن . او راست : تاریخ مرو و وفات وی به سال 268 هَ . ق . بود. رجوع بحبط 1 ص 297 و رجوع...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سرخسی مکنی به ابوالعباس . او راست : کتاب الطبیخ .و الفرق بین النحو و المنطق . و ابوعلی محمدبن حسین بن حسن بن س...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن سرّق مروزی . اخباری است از مردم مرو.