اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن احمد غزالی طوسی ، مکنی به ابوالفتوح ، برادر ابوحامد محمد غزالی صاحب احیاءالعلوم . زاء غزالی به تشدید است نسبت به غزّال بعادت اهل خوارزم و جرجان که در نسبت بقصار و عطار و امثال آن قصاری وعطاری و مانند آن گویند و بعضی گفته اند بتخفیف است منسوب به غزاله نام قریه ای از قراء طوس و ابن خلکان گوید: قول اخیر خلاف مشهور است . وی واعظی ملیح الوعظ ونیکونظر و صاحب کرامات و اشارات است و او فقیه بود جز اینکه بوعظ رغبت کرد و فن وعظ بر وی غلبه کرد. و آنگاه که برادر او ابوحامد از روی زهادت و تقوی تدریس مدرسه ٔ نظامیه را ترک گفت وی بنیابت برادر بدانجا درس تدریس کرد. و احمد مائل بتصوف بود و سفرهای بسیار کرد و صوفیه را بنفس خویش خدمت کرد و مرید ابوبکر نساج است . و در فن وعظ و خطابه موقعیتی تمام داشت چنانکه وقتی در محضر محمود مجلس گفت و محمود وی را هزار دینار داد و ذهبی برای میل او باهل طریقت در وی طعن کرده است و متصوفه کرامات و مقامات بوی نسبت کنند.وفات او بقزوین به سال 520 هَ .ق . بوده است و صاحب حبیب السیر وفات او را 519 گفته و گوید قبر او در قزوین است و اشعار فصیح دارد و ازجمله گفته های اوست :
چون چتر سنجری رخ بختم سیاه باد
با فقر اگر بود هوس ملک سنجرم
تا یافت جان من خبر از ذوق نیم شب
صد ملک نیم روز بیک جو نمی خرم .
او راست : رساله ٔ یمینیة. کتاب الذخیرة فی علم البصیرة. کتاب سوانح العشاق . کتاب مجالس الشیخ احمد. کتاب الحق و الحقیقة. کتاب لباب الاحیاء یا احیاء و آن اختصار کتاب احیاءالعلوم ابوحامد محمد غزالی است . و قبر او بقزوین تا مائه ٔ نهم هجری معروف و مزار بوده است . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 205 س 25 و غزالی احمد... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. یاسلطان احمد ثالث پسر سلطان محمد رابع، بیست وسومین از سلاطین عثمانی . مولد او به سال 1083 هَ . ق . / 1673م ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابوالحسین نوری خراسانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 304 و 324).
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به احمد سویقی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن السنی دینوری . او راست : عمل الیوم و اللیلة. و وفات وی به سال 364 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [ یا ابراهیم ] معروف به ابن الحاج اشبیلی و مکنی به ابوالعبک . وی یکی از حاشیه نویسان برصحاح جوهری است ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن خلکان برمکی اربلی شافعی مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی شمس الدین . رجوع به ابن خلکان شود....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن المدبر کاتب . او نقله را از مال و افضال خود بسیار بخشید. (عیون الانباء ج 1 ص 206).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [یا حسین بن محمد ] مکنی به ابن شمعون . واعظ مشهور.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عبدربه قرطبی . او راست : عقد لابی عمر، مشتمل بر 25 کتاب و هر کتابی محتوی دو جزء است در ابیات ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.