اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن عطأاﷲ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن العریف صنهاجی اندلسی مرّی صوفی (481 - 536 هَ .ق .). وی از کبار صالحین و اولیاء و میان او و قاضی عیاض مکاتباتی بوده است . علی بن یوسف بن تاشفین بسعایت دشمنان او را بمراکش خواست و وفات او بدانجا به سال 536 اتفاق افتاد. وی را در طریقت تآلیفی است و ازجمله ٔ کتب اوست : مجالس .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن البهائم .رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن البهائم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن تقی الدین عمربن الملک المظفر الأول نورالدین شاهنشاه ایوبی . برادر محمد الملک المنصور اول و شاهنشاه است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن تمربغا ملقب به شمس الدین شهاب . او راست : البرق الساطع فی تلخیص البارع (تألیف علی بن ابی الرجا در نجوم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن توفیق . اصلاً از مردم گیلان پدرش منلا توفیق در ایران حکمت و ریاضیات آموخت پس از آن بمملکت عثمانی منتقل شد و ب...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن تیمیة. رجوع به ابن تیمیة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الثلاج . رجوع به احمدبن محمدبن یحیی البلدی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر مکنی به ابی بکر. وی شیخی فاضل در طب و مردی حلیم و عفیف و طبیب مستنصرباﷲ بود و همه ٔ اولاد ناصر بدو اعتمادد...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر بِتانی . منجم است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر بلادری مکنی به ابوالعباس است . او راست : استقصاء فی الأنساب و الاخبار. و آن را در چهل مجلّد تسوید کرد و بتک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن جابر الشاطبیه ، استاد زین الدین بن علی بن احمد معروف به شهید ثانی . رجوع به روضات الجنات ص 289 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.