احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن موسی الفوات . مؤلف حبیب السیر آرد: در روضةالصفا از احمدبن محمدبن موسی بن الفوات منقولست که گفت : پدرم در سلک عمال احمدبن الخصیب الوزیر انتظام داشت و میان ایشان نقاری پیدا شد، روزی یکی از خدام دارالخلافه با من گفت که وزیر اعمال پدرت را بفلان کس مفوض ساخته و فرمود که او را گرفته بمالی عظیم مصادره نمایند و من نزد پدر شتافته آنچه شنوده بودم عرض کردم پدرم از غایت ملالت سر بر وساده نهاده بخواب رفت و فرحناک بیدار شده گفت : در خواب چنان دیده ام که احمدبن الخصیب الوزیر در این موضع ایستاده میگوید که : مستنصر خلیفه بعد از سه روز دیگر خواهد مرد و من گفتم : مستنصر پیش از این بساعتی در میدان گوی می باخت . آنگاه با کل طعام مشغول شدیم و هنوز فارغ نشده بودیم که شخصی از اعیان درآمده گفت وزیر را در سرای خلافت متغیر دیدم و از وی سبب تغیر پرسیدم جواب داد که : خلیفه بعد از گوی باختن بحمام رفت و از آنجا بیرون آمده در بادگیرخانه خواب کرده و هوا او را دریافته اکنون تبی محرق دارد و من بر سر بالین او رفته معروض داشتم که بعد از کثرت تعب حمام اختیار فرموده ای و گرم بیرون آمده ای و در ممر آب تکیه کرده ای و از هوا در بدن مبارک تأثیری واقع شده از این عارضه محزون نباید بود. مستنصر گفت : ای احمد از فوت خایفم زیرا که دوش در خواب دیدم که شخصی مرا گفت : مدت حیات تو بیست و پنج سالست . وفات مستنصر در پنجم ربیعالاول سنه ٔ ثمان و اربعین و مأتین (248 هَ . ق .) اتفاق افتاد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کامل بن [ خلف بن ] شجرةبن منصور بن کعب بن زیدالقاضی البغدادی . مکنی به ابوبکر. خطیب از ابن کامل نقل کند که ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کُباش قصاب . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کثیر الفرغانی . محمد و احمد پسران موسی بن شاکر، حفر نهر معروف بجعفری را باو واگذار کردند و او کسی است که مقیاس ۞...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کشاشب ۞ . از مردم دزماره . فقیهی شافعی است . او راست : رفع التمویه عن مشکل التنبیه . و مراد از تنبیه ، کتاب تنبی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کلیب نحوی . وفات وی به سال 426 هَ . ق . یاقوت گوید این تاریخ وفات را ابن جوزی در المنتظم آورده و ندانم آنرا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کمادبن علی التمیمی مکنی به ابوالعباس ، یکی از مشاهیر علماء هیئت و نجوم . از مردم تونس . او را زیجی است به نام ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کمال . وی موجز ابن نفیس را بترکی ترجمه کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کمال الدین . ادیبی فاضل و شاعر از مردم دمشق بوده و به سال 1032 هَ . ق . درگذشته است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کمال پاشا ملقب بعلامه . او راست : شرح العشر فی معشر الحشر و شرح القنوت . وفات وی به سال 940 هَ . ق . بود. و رجوع...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کنداجیق ذوالسیفین . ابن اثیر در مرصع آرد: احمدبن کنداجیق یکی از امرای معتضد است که او را در سیفین تقلد عمل داد ...