اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هاشم بن خلف بن عمروبن سعیدبن عثمان بن سلیمان بن سلیمان القیسی القرطبی الأعرج ، مکنی به ابوعمر. او از محمدبن عمربن لبابه و اسلم بن عبدالعزیز و احمدبن خالد سماع داشت و توجه و اعتنائی خاص بعلم نحو داشت و این فن در او بر دیگر علوم و فنون غلبه کرد و مردی مهیب و باوقار بود و نسبت باو یا در حضور او لاغ و دعابه میسر کس نبود و بعلت وقار وی او را قاضی لقب دادندی . وفات او به سال 345 هَ .ق . بود. ابن فرضی گوید محمدبن حسن ذکر او آورده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۰۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین مروزی . مکنی به ابوغانم محدث خراسان . وفات 444 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین المستوفی الکشائی ملقب به امیر حمیدالدین . عوفی در لباب الالباب (ج 1 صص 108 - 109) آرد: حمید مستوفی که هر ف...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین المهدی . پانزدهمین از ائمه ٔ رسی سعدای یمن از 623 تا 656 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین همدانی مکنی به ابوالفضل بدیعالزمان . رجوع به احمدبن حسین بن یحیی بن السعید...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حفص مکنی به ابوعمرو. صحابی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حفص بن عبداﷲ محدث است . و از ابراهیم بن سالم نیشابوری روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حکم حفصون . عالمی مدقق و در منطق بصیر و از علوم فلسفی مطلع و طبیبی معروف است . او نزد حاجب جعفر صقلی میزیست و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حلال . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن احمد ملقب به شهاب الدین معروف به اذرعی . او راست : قوت المحتاج فی الشرح المنهاج در فروع . و التوسط و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن سنان نیشابوری مکنی به ابوجعفر. او از مشاهیر عرفای اواخر مائه ٔ سیم و اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است مول...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.