احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هاشم بن خلف بن عمروبن سعیدبن عثمان بن سلیمان بن سلیمان القیسی القرطبی الأعرج ، مکنی به ابوعمر. او از محمدبن عمربن لبابه و اسلم بن عبدالعزیز و احمدبن خالد سماع داشت و توجه و اعتنائی خاص بعلم نحو داشت و این فن در او بر دیگر علوم و فنون غلبه کرد و مردی مهیب و باوقار بود و نسبت باو یا در حضور او لاغ و دعابه میسر کس نبود و بعلت وقار وی او را قاضی لقب دادندی . وفات او به سال 345 هَ .ق . بود. ابن فرضی گوید محمدبن حسن ذکر او آورده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان سلمی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان شیرازی مکنی به ابوبکر. او راست : کتاب القاب الرّواةیا کتاب الالقاب . وفات وی به سال 407 هَ . ق . بو...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عبدالرحمان کندی دشناوی از مردم دشنی شهری بمصر ملقب بجلال الدین . فقیهی پرهیزکار. او راست : شرح تنبیه ابواسحاق ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان لخمی ملقب بقاضی الجماعة. او راست : مشرق فی اصلاح المنطق و آن لباب کتاب سیبویه است .و نیز تنزیه القر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان مصری ملقّب به بَحشل . محدّث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان مقدسی ملقب بشهاب الدّین حنبلی . او راست : البدر االمُنیر فی علم التعبیر. وفات وی به سال 697 هَ . ق . ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرّحیم بن حسین . امام ولی ّالدین ابوزرعه ٔ عراقی شافعی . او راست : المعین علی فهم ارجوزة ابن الیاسین و شرح ت...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن عبدالرّحیم ابی خُبْزَه . محدث است .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن عبدالرّزاق طنطرانی مکنی به ابونصر و ملقّب به معین الدّین . او راست : القصیدة الطنطرانیة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرّزاق مغربی عالم و فقیه شافعی صاحب منظومه ٔ معروف به تیجان العنوان و مؤلفات دیگر. تولد او بمغرب بود و در...