احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بلدی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الثلاج . ازاهل موصل از شهر بلد. او در صناعت طب فاضل و در علم و عمل خبیر و نیکومعالجه و از اجل تلامذه ٔ احمدبن ابی الاشعث بود و سالها ملازمت وی داشت . او راست : کتاب تدبیر الحبالی و الاطفال و الصبیان و حفظ صحتهم و مداواة الامراض العارضة لهم ، و این کتاب را برای وزیر ابوالفرج یعقوب بن یوسف معروف به ابن کلس وزیر العزیز باﷲدر دیار مصر کرد، و او بخط خویش کتب بسیار نوشته است . رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 247 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۱۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عقبه . رجوع به احمد جمال الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عقده . رجوع به احمدبن محمدبن سعید الهمدانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علویه ٔاصفهانی کرمانی . وی از اصحاب ابوعلی لغذه بود و در اول شغل تأدیب میورزید سپس بخدمت احمدبن عبدالعزیز و د...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی . رجوع به ابن ساعاتی احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابن مأمون شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . مکنی به ابوبکر میمونی برزندی . رجوع به احمد بن علی المیمونی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به احمد بونی ...شود.
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ظهیر بلخی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به عروضی سمرقندی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به قطب الدوله ابونصر احمد اول ابن علی و آل افراسیاب شود.