احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ارّجانی قاضی ، ناصح الدین ابوبکر. او در عنفوان شباب بمدرسه ٔ نظامیه ٔ اصفهان علم آموخت و در گفتن اشعار بزبان عربی مشهور گردید و دیوانی بزرگ داشت و بنیابت قضا در شوشترو عسکر مکرم منصوب بود. و رجوع به ارجانی ... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بشر قنبری . محدثی از اولاد قنبر مولی علی علیه السلام است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بشر المرثدی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 118، 121، 129، 1...
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بشرویه . از قدماء ادباء اصفهان است . رجوع به ص 31 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن بشیر کوفی مکنی به ابوبکر. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بغرا (امیر...). بدست محمودبن محمدبن ملکشاه سلجوقی کشته شد. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 414 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بَقَقی ّ. مکنی به ابوالفتح هم نسب با مظفربن عبدالقاهر بَقَقی ّ محدث . او بزندقه کشته شد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن بَقَنَّه . وزیر علویان در اندلس از بنی حَمّود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکار بصری مکنی به ابوهانی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکران بن الحسین الزجاج . یاقوت گوید: کتب عنه علی بن محمد الأزدی فی سنة 355 هَ . ق . رجوع بمعجم الأدباء ج 1 ص 3...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکر بالسی . محدث است .