احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اشبیلی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الحاج . او راست : کتاب الامامة. کتاب القوافی . کتاب السماع و احکامه . مختصر خصائص ابن جنی . شرح الکتاب سیبویه . شرح مستصفی تألیف حجةالاسلام غزالی در اصول فقه . وفات او را در چهار جا حاجی خلیفه به سال 651 و یک جا 650 هَ .ق . آورده است ، لیکن ما قبلاً در ابن الحاج سال موت احمد را 501 نوشته ایم و مأخذآن را فعلاً نمیدانیم چه بوده است و نیز در آنجا اَهم تألیفات او را نقد او بر مقرب آورده ایم ، اکنون اصل آن را نیز نیافتیم . و حاجی خلیفه کتاب دیگری نام می برد موسوم به المقبول علی البلغی (؟) و المجهول و آن را به احمدبن محمد اشبیلی مطلق نسبت میکند و نمیدانیم آیا مراد ابن الحاج است یا ابن الرومیة یا ثالثی .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الکندی . رجوع به احمدبن یعقوب بن اسحاق کندی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن کیغلغ شحنه ٔ اصفهان . چون لشکری رئیس دیالمه به سال 319 هَ . ق . قصد اصفهان کرد و قلعه ٔ ماربین را منهدم ساخت و ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن لال . رجوع به احمدبن علی همدانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اللبودی خلیل . او راست : الروض البسام فی من ولّی قضاء الشام .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن لؤلؤ. رجوع به ابن النقیب در ذیل این لغت نامه شود.
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن مأمون بن احمدبن محمد مکنی به ابومنصور دومین کس از آل فریغون . وی پس از پدر در خوارزم فرمانروائی یافت . رجوع ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مأمون بن هارون الرشید. رجوع به احمدبن علی ... و رجوع به ابن مأمون ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مبارک حوفی [ خزفی ] . رجوع به احمدبن مبارک نصیبی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مبارک نصیبی حوفی [ خزفی ] ۞ نحوی . مکنی به ابوالعباس و ملقب به تقی الدین . او راست : شرحی بر مقصوره ٔ ابن دری...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن متوج البحرانی .رجوع به احمدبن عبداﷲبن سعید ... و ابن متوج شود.