احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الافریقی ، المعروف بالمتیم مکنی به ابوالحسن . شاعرو ادیبی فاضل بود. ثعالبی گوید: او را به بخارا دیدم و در این وقت او پیری پریشان حال بود و از سیماء اوبی طالعی و تیره بختی نیک هویدا و شغل طبابت و هم اخترگوئی می ورزید. واین قطعه از شعر خویش مرا بخواند:
و فتیة ادباء ما علمتهم ُ
شبهتهم بنجوم اللیل اذ نجموا
فروا الی الراح من خطب یلم بهم ُ
فما درت نوب الأیام این هم ُ
و هم ابیات زیرین را از گفته های خویش انشاد کرد:
تلوم علی ترکی الصلاة حلیلتی
فقلت اعزبی عن ناظری انت طالق
فواﷲ لاصلّیت ﷲ مفلساً
یصلی له الشیخ الجلیل و فائق
لماذا اصلّی أین باعی و منزلی
و أین خیولی و الحلی و المناطق
اصلّی و لا فتر من الأرض یحتوی
علیه یمینی اننی لمنافق
بلی ان علی ّ اﷲ وسّع لم ازل
اُصلّی له ما لاح فی الجو بارق .
و نیز او راست در وصف ترکیّه ای :
قلبی اسیرُ فی یدی مقلة
ترکیّة ضاق لها صدری
کانّها من ضیقها عروة
لیس لها زرّ سوی السحر.
رجوع به معجم الأدباء ج 2 ص 80 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. یاسلطان احمد ثالث پسر سلطان محمد رابع، بیست وسومین از سلاطین عثمانی . مولد او به سال 1083 هَ . ق . / 1673م ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابوالحسین نوری خراسانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 304 و 324).
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به احمد سویقی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن السنی دینوری . او راست : عمل الیوم و اللیلة. و وفات وی به سال 364 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [ یا ابراهیم ] معروف به ابن الحاج اشبیلی و مکنی به ابوالعبک . وی یکی از حاشیه نویسان برصحاح جوهری است ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن خلکان برمکی اربلی شافعی مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی شمس الدین . رجوع به ابن خلکان شود....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن المدبر کاتب . او نقله را از مال و افضال خود بسیار بخشید. (عیون الانباء ج 1 ص 206).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [یا حسین بن محمد ] مکنی به ابن شمعون . واعظ مشهور.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عبدربه قرطبی . او راست : عقد لابی عمر، مشتمل بر 25 کتاب و هر کتابی محتوی دو جزء است در ابیات ...