احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برنسی فاسی مالکی ، مکنی به ابوالفضل و معروف بشیخ زروق و ملقب بشهاب الدین . او راست : قواعدالطریقة فی الجمع بین الشریعة والحقیقة و شرح الحکم العطائیه لابن عطأاﷲ. وفات وی به سال 899 هَ .ق . بود. و در تاج العروس (در ماده ٔ ب ر ن س ) آمده است : بُرنس کقنفذ؛ قبیلة من البربر، سمیت بهم مساکنهم و منهم الولی الشهیر ابوالعباس احمدبن عیسی [ بجای محمد ] الملقب بزروق استدرکه شیخنا.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق الحرانی . یکی از صناع آلات فلکی برای ربیعبن فراس حرانی . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق الحضرمی . مکنی به ابواسحاق . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق الخارجی مملوک . و او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق المقتدر مکنی به ابوالعباس و ملقب به القادرباﷲ. از خلفای آل عباس است (381 - 422 هَ . ق .). و در تجارب الس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق منقالی قیصری . او راست کتاب مظهر الاَّثار فی علم الاسرار و آن کتابی است مختصر بزبان فارسی و مشتمل است ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسدبن سامان سامانی . وفات 250 هَ .ق . بفرغانه . (ابن خلکان ذیل ترجمه ٔ محمدبن زکریای رازی صاحب حاوی ). و رجوع ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد البجلی مکنی به ابوعاصم . رجوع به ابوعاصم احمدبن اسد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد سامانی . جد ملوک سامانیه . وی برادر نوح و پدر اسماعیل سامانی است ، امیری عالم و پارسا. صاحب تاریخ بخارا گوید...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد الفرغانی الحنفی . ملقب به اشرف الدین . او راست : کتاب خبرة الفقهاء یا بستان الاسئله . وی در این کتاب آورده اس...
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسرائیل الانباری مکنی به ابوجعفر. او نخست کاتب منتصر بود، بقول صاحب حبیب السیر، احمدبن اسرائیل سمت کتابت منتصر...