احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمد البشتی الخارزنجی . سمعانی گوید: خارزنج قریه ای است بنواحی نیشابور بناحیه ٔ بشت و مرد مشهور این قریه ابوحامد احمدبن محمد خارزنجی است و او بی مدافعی در عصر خود امام اهل ادب خراسان بود. و آنگاه که وی پس از سال 330 هَ .ق . بزیارت خانه شد ابوعمر زاهد صاحب ثعلب و دیگر مشایخ عراق بتقدم وی گواهی دادند و کتاب معروف او موسوم بتکملة برهانی بر تقدم و فضل اوست ، وقتی وی به بغداد درآمد مردم بغداد ازمکانت عظیم وی در معرفت لغت متعجب شدند و گفته شد: این خراسانی هرگز ببادیه نشده است و با این همه یکی از ادیب ترین مردمان باشد و او گفت : من میان دو عرب بشت و طوس بوده ام [ مراد مهاجرین عرب به این دو ناحیه است ]. او حدیث از ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم فوشنجی شنیده و خود حدیث کرد و حاکم ابوعبداﷲ حافظ از وی روایت کند. وفات او در رجب سال 348 بود. یاقوت گوید: مسطورات قبل همه بنقل سمعانی از کتاب حاکم ابوعبداﷲ است . ازهری گوید: و کسانی از خراسانیان که بزمان ما جمع و تألیف لغت کرده و مرتکب تصحیف و تغییر بسیار شده اند یکی احمدبن محمد بشتی معروف بخارزنجی و دیگری ابوالأزهر بخاری است . اما خارزنجی کتابی کرده است بنام التکمله و از این نام مراد او اینکه با این کتاب کتاب العین منسوب بخلیل بن احمد را کامل کرده است و اما بخاری کتاب خود را حصائل نام داده و قصد او از این نام آن است که هرچه را خلیل از ذکر آن غفلت ورزیده او در این کتاب تحصیل کرده است . و من در دیباچه ٔ کتاب بشتی دیدم که اسامی کتبی را که کتاب خویش از آنها استخراج کرد، برده و گوید: من کتب خود از این کتاب بیرون آوردم و شاید بعضی عیب گیرند که من بی سماعی ازصحف این مؤلفین نقل میکنم لیکن این امر به آنکه غث از سمین بازشناسد و صحیح از سقیم تمیز کند ضرر و زیانی ندارد چه اخبار من بصورت اسناد از کتب مؤلفین مثل اخبار من از زبان آنان است و پیش از من دیگران نیز همین راه رفته و این طریق پیموده اند چنانکه ابوتراب صاحب کتاب الاعتقاب از خلیل بن احمد و ابوعمروبن العلاء و کسائی نقل آرد و او هیچیک از آنان را ندیده است .و یاقوت گوید: سپس ازهری بر این عمل بشتی اعتراضاتی کرده است که چون طولانی است از ذکر آن صرف نظر کردم . و خارزنجی را علاوه بر کتاب تکملة کتاب دیگریست التفصله و نیز کتابی به نام تفسیر ابیات ادب الکاتب . و رجوع بخارزنجی و معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 2 ص 64 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عثمان کاتب . او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عمر المقری المعروف به احمد الزاهد مکنی به ابوعبداﷲ اندرابی . وفات او به بیستم ربیعالاَّخر سال 470 هَ . ق . ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الفضل اسعدبن حلوان مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین بن النفاخ . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2 ص...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی فنن . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح فی ماخذ العلماء علی الشعراء از او روایت کند. (الموشح چ مصر ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم مکنی به ابن خلوف . رجوع به ابن خلوف احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم دولت آبادی . او راست : کتاب اسباب الفقر والغنا.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ابی القاسم عبدالغنی . رجوع به قطری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی قسر کاتب . شعر بعربی می گفته و دیوان او صد ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی کامل مکنی به ابوالعباس . خال یوسف بن یحیی المنجم . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی المجد ابراهیم خالدی ابیوردی شبذی (حافظ رشیدالدین ) مکنی به ابوبکر. از مردم شبذ ابیورد.