احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الزبیری . نسب او چنین است : احمدبن محمدبن محمدبن محمدبن عطأاﷲبن عوض الاسکندرانی الزبیری قاضی ، ملقب بناصرالدین . ابن حجر درباره ٔ او گوید: او بر اقران خویش در عربیت فائق بود و تولیت قضاء شهر خویش داشت ، سپس بقاهره شد و فضائل او در آنجا آشکار گردید و تولیت قضاء مالکیه بدو دادند و او باکمال دانش و نزاهت بدان کار قیام کرد و بدرالدین دمامینی نیابت او کرد و درباره ٔ او گوید:
و اجاد فکرک فی بحار علومه
سیحا لأنک من بنی العوام .
و گوید: کان عاقلاً متودداً موسعاً علیه فی المال سلیم الصدر طاهرالذیل قلیل الکلام لم یؤاخذ احداً بقول و لافعل و عاشر الناس بجمیل فاحبوه . واو راست : شرح تسهیل و مختصر ابن حاجب و در رمضان سال 810 هَ .ق . درگذشت . (روضات ص 87 س 10).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیربن اعین سنسن الشیبانی مکنی به ابوغالب . نقاوه ٔ خاندان آل اعین و ازکبار محدثین آ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داودبن محمدبن ابی العباس الطوسی . و اسم ابوالعباس ، فضل بن سلیمان بن المهاجربن سنان بن حکیم است .و کن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن زَبّان . راوی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن کمال پاشا ملقب به شمس الدین و معروف به مفتی ابن کمال پاشا. او راست : حاشیه ای بر شرح مواقف و حاشیه ای...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن وهب بن سعیدالکاتب مکنی به ابوالفضل . ابن الندیم گوید: او را پنجاه ورقه شعراست . رجوع به ابوالفضل اح...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان زبیری بصری شافعی مکنی به ابوعبداﷲ. او راست : تنبه فی الفروع و سترالعورة و کتاب الامارة و مسکت (کتابی غر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان طبری . او راست : فصول ابن عمران در فروع حنفیه .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن سلیمان ملقب به سیف الدولة المقتدر. دومین از امرای هودی در سرقسطه از 438 تا 474 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان ملقب به شمس الدین . او راست : رسالة فی اسلوب الحکیم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان المعبدی ۞ مکنی به ابوالحسین . محمدبن اسحاق الندیم ذکر او آورده است و گوید: او از علی بن ثابت و او از ا...