احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد سهیلی خوارزمی ، مکنی به ابوالحسن . محمودبن محمد اسلامی در تاریخ خوارزم آرد که : سهیلی یکی از اجلّه ٔ خوارزم و از خاندان ریاست و وزارت و کرم و مروت بود، و ثعالبی گوید: او وزیربن الوزیر است :
ورث الوزارة کابراً عن کابر
موصولة الأسناد بالأسناد.
و چنانکه اسلامی گوید وفات او در 418 هَ .ق . بسرّمن رأی ̍ بود. و باز ثعالبی گوید او میان آلات ریاست و ادوات وزارت جمع کرده بود و در علوم و آداب صاحب سهام فائزه بود و در کرم و حسن شیم حظوظ وافره داشت . او راست : کتاب روضةالسهیلیة در اوصاف و تشبیهات و بأمر و درخواست وی حسن بن حارث حسونی کتاب السهیلی را در دو مذهب شافعی و حنفی نوشت . وی شعر میگفت و از اشعار اوست این قطعه که معنی آن بی سابقه است :
الا سقّنا الصهباء صرفاً فانها
اعزّ علینا من عتاق الترحل
و انی لاقلی النقل حبّاً لطعمها
لئلا یزول الطعم عند التنقّل .
و او راست در نیازک ها:
فالشهب تلمع فی الظلام کأنها
شرر تطایر من دخان النار
فکأنها فوق السماء بنادق الَ
َکافور فوق صلایةالعطار.
و هم از اوست در شعاع ماه در آب :
کأنما البدر فوق الماء مطّلعاً
و نحن بالشط فی لهو و فی طرب
ملک رآنا فاهوی للعبور فلم
یقدر فمدّ له جسر من الذهب .
وی به سال 404 از خوارزم به بغداد شد و در آنجا اقامت گزید و وزارت خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بعلت هراسی که از وی داشت ترک گفت و چون به بغداد درآمد فخرالملک ابوغالب محمدبن خلف که در این وقت والی عراق بود اکرام وی کرد و با روی خوش بپذیرفت وآنگاه که فخرالملک درگذشت او از ترس مال خویش از بغداد بگریخت و بغریب صاحب بلاد علیاء تکریت و دجیل و نواحی آن پیوست و تا هنگام مرگ نزد وی ببود و آنگاه که وفات یافت بیست هزار دینار ترکه ٔ او را غریب ببازماندگان وی تسلیم کرد. (معجم الأدباء ج 2 ص 102). ابوعلی بن سینا در شرح حال خود گوید: و دعتنی الضرورة الی الاتحال عن بخارا و الانتقال الی گرگانج و کان ابوالحسین السهیلی المحب لهذه العلوم بها وزیرا. و ابوعلی کتاب قیام الارض فی وسط السماء و کتاب التدارک لأنواع خطاء التدبیر را به نام او نوشته است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن علی مکی عروضی سمرقندی مکنی به ابوالحسن و ملقب بنظام الدین و متخلص بنظامی . وی از مختصان دربار ملوک غ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مهیر الشیبانی رجوع به خصاف احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن یوسف بن علی الحلی . معروف به ابن کاتب الخزانة. رجوع به روضات الجنات ص 58 س 5 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن یوسف خفاف شافعی مکنی به ابوبکر. او راست : کتاب الخصال .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر انصاری قرطبی رجوع به احمد بن عمربن ابراهیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر بجیری [ ب ُ ج َ ] نبیره ٔ محمدبن عمربن بجیر حافظ و محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر برکات الشامی . او راست : رسالة القول المتناسق فی حکم الصلاة خلف الفاسق و آن در مصر یا دمشق بطبع رسیده است ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر بصری نحوی . یاقوت گوید: روی عنه ابوبشر عن ابی المفرح الانصاری ۞ عن ابن السکیت روی عنه ابوعبداﷲ محمّدبن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر حنفی . رجوع به احمدبن عمر شیبانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر خیوقی صوفی . رجوع به نجم الدین کبری و رجوع به ابوالجناب و روضات الجنات ص 81 و مجالس المؤمنین وتاریخ گز...