احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (شاه ) ابن محمد شاه هندی (1160 - 1165 هَ .ق .). او ابومنصور خان را بوزارت برکشید. غازی الدین خان بن نظام الملک احمدشاه را بگرفت و میل کشید و عزالدین محمدبن معزالدّین بن بهادرشاه را از حبس برآورده بجای او بسلطنت نشانید. رجوع بمجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 79، 95 تا 98، 304، 306 و 334 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. او راست : تبیان فی احوال البلدان .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. خوندمیر دردستورالوزراء (ص 81) آرد که : محمدبن القاسم و احمدبن عبداﷲ در زمان القاهرباﷲ بعد از عزل ابن مقله بن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. ابن منجوف .
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی قاسم البلخی السرماری . او راست : تأسیس النظائر فی الفروع و بعضی این کتاب را به ابواللیث نصربن محم...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد. رجوع به احمد شهاب بن جمال ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد. فقیه ثابتی منسوبست بجد خود که ثابت نام داشت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بح...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد ابوالعباس معروف به ابن الحطیئه ناسی لخمی از صلحا وعباد و هم ادیب و خوشنویس بود مولد او به سال 4...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن سلاّم رطبی . از شافعیه . او روایت از ابوالقاسم بسری کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد الفرغانی . ابن ابی محمد عبداﷲبن احمدبن خزیان بن حامس الفرغانی . مکنی به ابومنصور. عبداﷲ پدر احمد از...