اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مروان مؤدب ، مکنی به ابومسهر. وی از اهل رمله از علمای لغت است و بروزگار متوکل عباسی میزیست و او گفته است :
غیث و لیث فغیث حین تسأله
عرفاً و لیث لدی الهیجاء ضرغام
یحیا الأنام به فی الجدب ان قحطوا
جوداً و یشقی به یوم الوغی الهام
حالان ضدّان مجموعان فیه فما
ینفک ّ بینهما بوسی و انعامی
کالمزن یجتمع الحارات ۞ فیه معاً
ماء ونار و ارهام و اضرام .

(معجم الأدباء ج 2 ص 115).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۶.۱۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر مروزی معروف به ابن سریج . رجوع به احمدبن عمربن سریج شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن السرح . مکنی به ابوطاهر. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدالخالق حافظ و محدث مکنی به ابوبکر و معروف به بزار صاحب مسند و پدر ابوالعباس محمد است . (تاج العروس ماده...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمرو شیبانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی عاصم و ملقب بحافظ کبیر. او راست : مسند که در آن قریب پنجاه هزا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر هندی ملقب به شهاب الدین . او راست : شرحی بر کافیه ٔ ابن حاجب . و وفات او به سال 849 هَ . ق . است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمیربن خوصا. رجوع به ابوالحسن احمد ...در ذیل لغت نامه شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عوف بن جدیر. معروف به بزّار. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیاش . رجوع به ابوبکربن عیاش موسوم بمحمد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی مکنی به ابوالسلیل صاحب آمد. مؤلف تاج العروس در ماده ٔ «س ل ل » آرد. ابوالسلیل احمدبن صاحب آمد عیسی بن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی . صاحب المدینة معاصر سعید بن عبدربه . (عیون الانباء ج 2 ص 44).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.