اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مروان مؤدب ، مکنی به ابومسهر. وی از اهل رمله از علمای لغت است و بروزگار متوکل عباسی میزیست و او گفته است :
غیث و لیث فغیث حین تسأله
عرفاً و لیث لدی الهیجاء ضرغام
یحیا الأنام به فی الجدب ان قحطوا
جوداً و یشقی به یوم الوغی الهام
حالان ضدّان مجموعان فیه فما
ینفک ّ بینهما بوسی و انعامی
کالمزن یجتمع الحارات ۞ فیه معاً
ماء ونار و ارهام و اضرام .

(معجم الأدباء ج 2 ص 115).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یعقوب مولی ولدالعباس که سعید ابوعبداﷲ محمدبن احمد تمیمی مصاحب او بود. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 87 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن اخی شافعی . یاقوت گوید او مردی از اهل ادب بود. و جماعتی از اعیان علما را دیدم که بنقل از خط وی مباهات ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد مکنی به ابن القاص طبری و ابوالعباس . رجوع به ابن قاص و رجوع به احمدبن ابی احمد طبری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی القاسم . رجوع به احمد ابوالمظفر شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن احمد دمامینی سیواسی . او راست : مجمع الاقوال فی الحکم والامثال بزبان فارسی . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن احمدبن عبداللطیف شرجی زبیدی حنفی ملقب به زین الدین ۞ و مکنی به ابوالعباس . او راست : نزهة الاحباب و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن عیسی برنسی معروف به زروق . متوفی 899 هَ . ق . او راست : شرح الحزب الاعظم علی بن عبداﷲبن عبدالحم...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد سودانی معروف به بابا ازعلمای مغرب . او بسال 1032 هَ . ق . درگذشته است . و در مراکش و الجزائر شهرتی ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمزة الرملی الانصاری ملقب به شهاب الدین . وی اجرومیه ٔ ابن آجروم ۞ را شرح کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن دمامینی سیواسی . رجوع به احمدبن احمدبن احمد دمامینی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.