احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن حسن بن ابی نمی ، از خاندان شرفای مکه . شاعر و ادیب . او امام یمن محمدبن القاسم وسلطان مرادخان عثمانی را مدح گفت و خواست بمساعدت آنان بامارت حجاز نائل گردد ولی میسر او نگشت . وفات او به سال 1041 هَ .ق . بود و در قصیده ای که در مدح سلطان مرادخان سروده است خود را تشبیه بسیف ذی یزن و سلطان را تشبیه بکسری کرده و از او مدد خواسته است :
فقد نزل ابن ذی یزن طریدا
علی کسری فانزله شماما
اتی فرداً فآب یجرّ جیشا
کسا الاَّکام خیلاً و الرغاما.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عربشاه . رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عطار دنیسری و مکنی به ابوالعباس او راست :مرقص الطرب در غزل و صدقة السر. وفات 794 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن قطان بغدادی . مکنی به ابوالحسین .ریاست حکومت و تدریس بغداد بدو منتهی شده است و او را مصنفات ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن ملای [ ابن منلای ] چلبی حلبی وی شرحی بر العزی فی التصریف تألیف ابراهیم بن عبدالوهاب زنجا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابن ولاد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. معروف بن ابن الهائم و ملقب بشهاب الدین . او راست : عجالة فی استخفاف الفقهاء ایام البطالة و کتاب المعونة فی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الاول مکنی به ابوابراهیم یکی از سلاطین بنی اغلب در افریقا، 242 - 249 هَ . ق .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوبدیل و ملقب به مجدالدین السجاوندی . عوفی در لباب الالباب در ذکر افاضل عراق (ج 1 ص 282) آرد: الا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالحرث فریغونی . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده (ص 305 ببعد): ولایت جوزجان در مدت ایام آل سامان ، آ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالریان . مولد و منشاء او اصفهان است او در کتابت توغلی نداشت اما مردی عاقل بود و عقل او جبر قلت ...