احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن معدان بن عیسی بن وکیل التجیبی ثم الدانی الأندلسی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الاقلیشی . نحوی زاهد و ملقب بشهاب الدین . وی از شاگردان ابومحمد لغوی ادیب ملقب به ابن السید البلنسی است . او راست : کتاب الأنباء فی شرح الصفات و الاسماء. شرح الباقیات الصالحات فی بزور الامهات . انوارالاَّثار فی فضل النبی المختار. النجم من کلام سید العرب و العجم . شفاءالزمان فی فضل القرآن . الکوکب الدری المستخرج من کلام النبی العربی . سر العلوم و المعانی المستودعة فی السبع المثانی . و وفات او به سال 550 یا 549 هَ .ق . بوده است . و صاحب تاج العروس درماده ٔ قلش نام و نسب او را احمدبن معدبن عیسی بن وکیل التجیبی الأقلیشی الأندلسی مکنی به ابوالعباس آورده و گوید: ابوطاهر سلفی در معجم السفر خود گوید: او اهل معرفت بلغت و انحاء و علوم شرعیه بود و از مشایخ اوست ابومحمدبن سید البطلیوسی و ابوالحسن بن بسیطة الدانی ، و وی را شعر نیکوست و به سال 546 باسکندریه آمد و نزد من بسیاری قرائت کرد و سپس بحجاز رفت و شنیدیم که بمکه درگذشت و صاغانی گوید او شیخ شیخ ماست .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۵.۰۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی حفص کبیر بخاری . او راست : فتاوی ابی عبداﷲ.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحواری مکنی به ابوالحسن ۞ .از جمله ٔ اجله ٔ مشایخ شام . جنید درباره ٔ او گفت : احمدبن ابی الحواری ریحانةالشا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خالد. یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی خالد. رجوع به احمدبن یزید...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خالد الاحول . هندوشاه در تجارب السلف (ص 168) آرد: او ازمولی زادگان است . مردی داهی و عاقل و فَطِن و ادیب وکات...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خالد الضریر مکنی به ابوسعید.رجوع به احمدبن خالد الضریر مکنی به ابوسعید شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خمیصه . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خیثمه . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 27، صص 144 - 146، ص 152، 1...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الخیر زرکوب مکنی به ابوالعباس شیرازی . [ نیمه ٔ اول قرن هشتم ] وی به معین و فخرالدین ملقب بوده و مؤلف ...
احمد. (اِخ ) ابن ابی داود ابوعبداﷲ. (الموشح ص 270، 341، 345).