احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) معزالدوله ابوالحسین بن ابی شجاع بویةبن فناخسروبن تمام بن کوهی بن شیردل اصغربن شیرکوه بن شیردل اکبربن شیروانشاه بن شیرفنه بن شستان شاه بن سسن فرو(؟) بن شیردل بن سسنازبن بهرام گور، از ملوک دیالمه برادر رکن الدوله حسن و عمادالدوله علی . وی را اقطع گفتندی چه دست چپ و چند انگشت از دست راست بریده داشت و باشارت برادران خویش بفتح کرمان رفت و آن نواحی را بی جنگ از عامل صفاریان منتزع ساخت اما طائفه ای از اکراد یاغی در محاربه بر وی دست یافتند و او را جروح کرده و دو دست او ناقص گشت و در سال 334 هَ .ق . بغداد را متصرف شد، بزمان مستکفی خلیفه و پس از21 سال سلطنت بسال 356 در بغداد درگذشت . و ولادت او بسال 303 بوده و در مقابر قریش کاظمین مدفون گردید.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن محمدبن صالح اللوزائی . رجوع به روضات الجنات ص 193 س 7 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن الحسین الحسینی . تلمیذ ابوعبداﷲ محمدبن السید ابی جعفرالقاسم بن الحسین بن معیة الحلی الحسنی الدیباجی . رجوع ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین رازی نیشابوری . محدث و صاحب تصانیف است . وفات او به سال 315 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ختاش مکنی به ابونصر. از مردم بخارا و محدث است .
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن خیار کاتب . بعربی شعر نیز می گفته و دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن خیران الکاتب المصری . مکنی به ابومحمد و ملقب بولی الدوله . یاقوت گوید: او پس از وفات پدرش علی بجای او بم...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن رازح . جاهلیست . رجوع به تاج العروس ج 2 ص 143 و منتهی الارب چ ایران ج 1 ص 425 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی رزقون المرسی مکنی به ابوالعباس و جد او احمدبن رزقون است محدث است و از ابوعلی بن سکرة روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن سعید. او راست : طل الغمامة فی مولد سید تهامه .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن سعید غرناطی . او راست : تاریخ یمن . وفات او به سال 673 هَ . ق . بود. (کشف الظنون ).