احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن منصوربن نوح ، برادرنوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان سامانی . یکی از ممدوحین ابوالحسن علی بن محمد غزوانی لوکریست که در المعجم فی معاییر اشعار العجم دو بیت ذیل لوکری در مدح این احمد آمده است :
ساقی بده آن گلگون قرقف را
نایافته از آتش گز تف را
نزدیک امیر احمد منصور
بر کوشک بر این شعر مردف را.
رجوع به المعجم چ طهران ص 197 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن علی قناطری . از مردم قناطر، شهری به اندلس .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن سعید اخمیمی مکنی به ابوبکر. او راست : منتخب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعید الاندلسی ملقب به امام بهاءالدین . و او علوم الحدیث ابن صلاح را مختصر کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعید تبعی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدداودی مکنی به ابوجعفر. او راست : شرح صحیح بخاری .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن سعید سرخسی مکنی به ابوجعفر دارمی . فقیه و از ائمه ٔ حدیث و اثر. وفات به سال 253 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعید مالکی مکنی به ابوالحسین . یکی از مشاهیر طبقه ٔ عرفا در مائه ٔ سیم هجریه بوده و با شیخ جنید و ابوالحسین نور...
احمد. [ اَ م َ ] ابن سعید هروی مکنی به ابوالفضل . او راست : اصلاح اُکر مانالاوس .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سقمان . سیّمین از شاهان ارمنیه از 521 تا 522 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلام رطبی . یکی از اکابر شافعیه است .