احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب ، معروف بشاه چراغ و سیدالسادات . پدر اکرم وی امام موسی الکاظم علیه السلام پس از رضا علیه السلام او را از دیگر فرزندان عزیزتر داشتی ، چنانکه ضیعه ٔ معروف به یسیریه را بدو بخشید و همواره بیست تن از حشم خویش را بخدمت وی گماشته داشت . و احمد کثیرالصلوة و وَرِع و قانع و ثقه بود و او و محمدبن موسی و حمزةبن موسی از یک مادر باشند. و خوارزمی در مفاتیح العلوم گوید که فرقه ٔ احمدیه از فرق شیعه منسوب بدویند و پس از موسی بن جعفر احمد را امام دانند و قبر وی و برادرش بشیراز در مزاری شاه چراغ و سیدالسادات واقع است و شاه چراغ و شاید سیدالسادات نیز لقبی است که شیرازیان احمد را داده اند. او راست : کتاب انساب آل الرسول و اولاد البتول . کتاب الحلال و الحرام . کتاب الأدیان و الملل . و بعضی شاه چراغ را مدفن محمدبن موسی بن جعفر گفته اند. شیخ مفید در ارشاد و محدث نیشابوری و سید نعمةاﷲ در انوارالنعمانیة و حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب و صاحب مقامع و صاحب لؤلوءةالبحرین و صاحب ریاض العلماء و شیخ منتجب الدین در فهرست خود و صاحب تاریخ شیراز و صاحب روضات الجنات تصریح می کنند که روضه ٔ شاه چراغ شیراز همان تربت احمدبن موسی است و سید نعمت اﷲ در انوارالنعمانیة گوید: مزار شاه چراغ مدفن احمدبن موسی و محمدبن موسی است و از این گفته معلوم میشود که قول بعضی که گفته اند شاه چراغ مدفن محمدبن موسی بن جعفر است ، نیز صحیح است . یعنی شاه چراغ مقبره ٔ هر دو امام زاده است . و رجوع به کتاب انساب آل الرسول و اولاد البتول در الذریعة الی تصانیف الشیعه تألیف محمد محسن مشهور بشیخ آغابزرگ طهرانی شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن خصیب بن عبدالحمیدبن ضحاک القاسمی الجرجانی . خوندمیر در دستورالوزرا (صص 71 - 72) آرد که : چون منتصر بر سریر خلافت نشس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هج...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خضر اسکوبی علوی شاعر. او راست : ترتیب کتاب دقائق الحقائق تألیف کمال پاشازاده بر حروف تهجی .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن خضرویه . رجوع به احمدبن الخضر...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خطیب گنجه ای . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 383) آرد: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که امیراحمد پسر خطیب گنجه ای ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خلاد. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 119، 248، 286، 333، 335).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد سجستانی مکنی به ابوالعباس . او راست : تحفةالملوک فی التعبیر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلف المروالروذی استاد علی بن عیسی و یکی از صناع آلات فلکی است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلکان . رجوع به ابن خلکان و رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن خلکان شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل . از امرای عصر معتصم عباسی که در زمره ٔ برخی دیگر از امرا از افشین و اسباش برنجیده و دل بر خلافت عباس بن ...