احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن میرزا عبداللطیف (میرزا...). مؤلف حبیب السیر آرد (ج 2 ص 229): سلطان سعید [ ابوسعید تیموری ] چون ... از جانب بلخ خبر خروج اولاد میرزا عبداللطیف رسید مصلحت توقف در خراسان ندید و در نهم شوال 861 هَ .ق . عنان بطرف ماوراءالنّهر گردانید جمعی از امرا و لشکریان را جهت دفع اعدا از پیش روان ساخت و ایشان در حوالی بلخ بمیرزا احمد ولد میرزا عبداللطیف که اسب مخالفت در میدان جلادت میتاخت بازخورده از جانبین دست باستعمال آلات نبرد بردند و میرزا احمد در معرکه کشته گشته برادرش میرزا محمد جوکی فرار نمود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) آل معدل . شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابّان بن السیّد اندلسی لغوی . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 364) آرد: او از ابوعلی القالی و دیگر دانشمندان بلاد خویش ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به ابن خلکان و رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن خلکان شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوالحسن الکاتب . او شعر بعربی می گفت . دیوان وی پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوریاش . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 74) گوید: بخط حمیدی از آنچه روایت کرده است از تنوخی در ک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . پدر خاندانی بزرگ از حضرموت که به آل باجمّال معروفند و از آن خاندان علما و ادبا و عرفای بسیار برخاسته ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان بن ناوک بن عبداﷲبن شاکل بن الحسین بن یحیی بن خالد البرمکی الأربلی الشافعی . رجوع به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی خالد. رجوع به ابن جزار شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی عاصم اللولوئی ، ابوبکر الزبیدی و من نحاة القیروان ابن ابی عاصم . ۞ او یکی از دانشمندان نقاد در عربی...