احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ التتوی السنی . ذکر او در مجالس المؤمنین آمده و پدر او حنفی و قاضی بلده ٔ تته از بلاد سند بوده و او درک صحبت یکی از صلحاء عرب عراق کرد و بنور هدایت ارشاد یافت و صاحب مجالس او را دیدار کرده و از او اخباری نقل کرده است . (روضات ص 99).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن الحارث بن المبارک الخراز مکنی به ابوجعفر. راویه ٔ ابوالحسن المدائنی و العتابی . و او راویه ای مکثر و متصف بثقة و ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حازم . معروف به ابن ابی غَرزَه . محدث است .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن حامدبن محمدبن عبداﷲبن علی بن محمودبن هبةاﷲ آلُه ۞ ملقب بعزیزالدین و مکنی به ابونصر مستوفی عم عماد کاتب اصفه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حامد راذکانی . از مردم راذکان دهی بطوس . یکی از علمای فقه است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حَبْرون . شاعری است از عرب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحجاج . شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحجازی الفشنی . رجوع به فشنی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر عسقلانی ملقب بشهاب الدین . او راست : فضائل رجب و القصاری و زهرالمطول فی بیان حدیث المعدل و زهرالمطول فی م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر مکّی هیثمی شافعی ملقب به شهاب الدین وشیخ الاسلام . مفتی حجاز. او راست : کف الدماغ (؟) من محرمات اللهو و ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجی بن موسی الحسبانی الدمشقی ملقب به تقی الدین . او راست : ذیل بر وفیات شیخ تقی الدین بن رافع. وفات 816 هَ . ق...