اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک ، مکنی به ابونصر. در هجدهم رمضان سنه ٔ ست عشرة و خمسمائة(516 هَ .ق .) مسترشد او را وزارت داد و در سنه ٔ تسععشرة و خمسمائة (519) معزول شد و در ایام وزارت او مسترشد خواست که جهت عمارت سور بغداد پانزده هزار دینار بر مردم قسمت کند، ابونصر آن قدر از خاصه بداد و نگذاشت که مردم را زحمتی رسد، حتی یقول الناس ذاک الشبل من ذاک الاسد. و او پیش از وزارت مسترشد مدتی وزیر سلطان محمدبن ملکشاه بود. (از تجارب السلف ص 301).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ادریس مکنی به ابوبکر. او راست کتابی در قراآت ثمانیه .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن اسحاق قناطری اصفهانی . از اهل محله قناطر اصفهان . رجوع به تاج العروس در «ق ن ط ر» شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن بدر القرطبی النحوی . مولی الحکم المستنصر. مکنی به ابومروان . یاقوت از ابن بشکوال آرد که وی ازابوعمر ابن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ثابت بخاری شافعی مکنی به ابونصر. او راست : المهذب فی الفرائض . وفات وی به سال 447 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حبش . رجوع به ابن حبش شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بن ابی الحناجر شافعی حموی . مکنی به ابوالحسین . او راست : کتاب فلک الفقه در مسائل خلاف ائمه ٔ چهار...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسن بن احمدبن یحیی بن عبداﷲ الانصاری المالقی مکنی به ابوبکر و معروف به حمید [ ح ُ م َ ] . صاحب بغیة ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بلادی بحرانی . از فضلاء و علما و پرهیزکاران اواخر قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم هجری است وی از ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسین بن سعیدبن مسعود قطربلی . رجوع به ابن سعید قطربلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خرّام . محدث است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.