احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نعمةاﷲبن علی بن احمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی . او صاحب حواشی و قیودی بسیار و مؤلفاتی است ازجمله : کتاب مقتل الحسین علیه السلام . و صاحب روضات گوید: در کتاب الامل ، معنون بشیخ احمدبن خاتون العاملی العیناثی همین احمد است و در آن کتاب آمده است که میان او و شیخ حسن بن الشهید الثانی مباحثاتی درگرفت که منتهی بخشم و تباعد آن دو از یکدیگر گردید و او یکی از بزرگان مشایخ ملا عبداﷲ شوشتری است که باو اجازه ٔ روایت داده است و صورت این اجازه و هم صورت اجازه ای را که پدر احمد، نعمت اﷲ بدو داده آورده است ، و احمد در مائه ٔ دهم هجری میزیسته است . رجوع بروضات الجنات ص 21 س 32 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۴ ثانیه
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) (سید...). وزیر سلطان محمود غزنوی ممدوح فرخی در قصیده ٔ «دل من همی داد گفتی گوائی ...»
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (سید...). رجوع به احمد (خواجه سید...) شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (سیدی ...). رجوع به احمد (خواجه سیدی ...) شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (سیدی ...). رجوع به احمد (سلطان سید...) شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )(سیدی ...). رجوع به احمدبن ابی الحسن الرفاعی شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) (شهاب ...). رجوع به احمدبن عزالدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (شیخ ...). او راست : کتاب المیم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (شیخ الشیوخ ...). رجوع به احمدبن ابی العافیة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (قاضی القضاة...). رجوع به احمدبن ابراهیم سروجی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قاضی القضاة. رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل ... شود.