اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی ، مکنی به ابوالعباس . از معتبرین عرفای اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است و از اهالی شیراز، در بدایت سلطنت آل بویه در آن ملک معروف و مشهور بوده و بخوبی حال موصوف و مرشد عارف کامل و شیخ اجل ابوعبداﷲبن خفیف است و او در کتاب خود شرح حال او را نوشته و گوید که : چنان متحققی در وجد ندیدم بنیه و پیکری تمام داشت چون بصحرارفتی با شیر بازی کردی . دریافت صحبت شیخ جنید و رویم و سهل بن عبداﷲ را کرده بود و هم او در کتاب خود آورده که : با شیخ ابوالعباس احمدبن یحیی شبی بودیم و با ما کودکی بود از اصحاب وی که خواب را در خانه ٔ خودمیبایست رفت و فصل زمستان بود و آتش عظیم برافروخته بودند و احمدبن یحیی برپای بود و وقت وی خوش شده دروقت سماع در آن حال بعضی از اصحاب گفتند: کیست که فلان کودک را بخانه ٔ وی رساند؟ هیچکس جواب نداد آنگاه احمدبن یحیی دو اخگر بزرگ بر کف خود گرفت و آستین جامه بر آن فروگذاشت و کودک را گفت : برخیز، و با وی همراهی کرده تا بدر سرای خودش رسانید. و ما روشنائی اخگر را در بالای جامه ٔ وی میدیدیم و کودک را چون بمنزل رسانید اخگرها را بر زمین افکند پس بجامع رفته مشغول عبادت و نماز گردید تا بانگ نماز بامداد. گفتند:
مرد خداشناس که تقوی طلب کند
خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش .
از ترجمه ٔ وی بیش از این چیزی بدست نیفتاد، و سال وفاتش نیز مضبوط و مسطور نیست . (نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 420).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین مروزی . مکنی به ابوغانم محدث خراسان . وفات 444 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین المستوفی الکشائی ملقب به امیر حمیدالدین . عوفی در لباب الالباب (ج 1 صص 108 - 109) آرد: حمید مستوفی که هر ف...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین المهدی . پانزدهمین از ائمه ٔ رسی سعدای یمن از 623 تا 656 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین همدانی مکنی به ابوالفضل بدیعالزمان . رجوع به احمدبن حسین بن یحیی بن السعید...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حفص مکنی به ابوعمرو. صحابی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حفص بن عبداﷲ محدث است . و از ابراهیم بن سالم نیشابوری روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حکم حفصون . عالمی مدقق و در منطق بصیر و از علوم فلسفی مطلع و طبیبی معروف است . او نزد حاجب جعفر صقلی میزیست و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حلال . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن احمد ملقب به شهاب الدین معروف به اذرعی . او راست : قوت المحتاج فی الشرح المنهاج در فروع . و التوسط و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن سنان نیشابوری مکنی به ابوجعفر. او از مشاهیر عرفای اواخر مائه ٔ سیم و اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است مول...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.