احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن ابی بکر التلمسانی حنبلی ، المشهور بابن ابی حجلة و ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس . شاعر و ادیب . رجوع به ابن ابی حجله احمدشود. و صاحب کشف الظنون در تحت کتاب المنهج الفائق اورا مالکی و در تسلیةالحزین حنفی گفته است . و او راست : سبک الأنهر علی فرائض ملتقی الابحر، و تاریخ تألیف آن 757 هَ .ق . است . غرائب العجائب و عجائب الغرائب . سجعالجلیل فیما جری من النیل . المنهج الفائق و المنهل الرائق فی احکام الوثائق . تسلیةالحزین فی موت البنین .زهرالکمام و سجعالحمام . منطق الطیر. عنوان السعادة و دلیل الموت علی الشهادة. مواصل المقاطیع. جوارالأخیار فی دار القرار. قصیرات الحجال . ادب الغض . النعمةالشاملة فی العشرة الکاملة. و مجتبی الادباء. سکردان السلطان . دیوان الصبابة. و رجوع بروضات الجنات ص 747 س 12 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان معروف به ابن استاد قدرومی تلمسانی مکنی به ابوجعفر. او راست : کفایة العمل .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عمر بلقینی قاضی . ملقب بجلال الدین و متوفی بسال 824 هَ . ق . او راست : ترجمة البلقینی ، و اشعار جدّ خ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد نقاش . وی شرحی کبیر برالقصیدة الخزرجیه ٔ عبداﷲبن محمد خزرجی نوشته است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن مندویه . رجوع به ابن مندویه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن نخیل الحمیری الشنتمری مکنی به ابوالعباس . شاگرد او ابوالعباس احمدبن عبدالعزیزبن عنزوان کاتب شنتم...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن نصر المالینی مکنی به ابوعبداﷲ. از بزرگان مشایخ هرات و از افاضل این طبقه است و زمان سلطنت سلطان ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان طبیب اصفهانی . رجوع به ابن مندویه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بسری . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان (قاضی فاضل ) بیانی مصری مکنی به ابوالعباس متوفی به سال 643 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان جبلی . محدث است .