احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسن بن رافع الکواشی الموصلی المفسر الفقیه الشافعی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بامام موفق الدین . صاحب طبقات از ذهبی آرد که :احمد در عربیت و قراآت و تفسیر بارع بود و شاگردی پدر خویش و سخاوی کرده بود. و در زهد و صلاح و تبتل و صدق عدیم النظیر بود و سلطان و رجال بزرگ بزیارت او می شدند و او بر آنان محلی نمی نهاد و به پیش پای ایشان برنمیخاست و عطیات آنان نمی پذیرفت . و او را کشف و کرامات بود و بده سال پیش از مرگ نابینا شد. او راست :تفسیر کبیر و صغیر و این تفسیر در اِعراب و تحریر انواع وقوف بس نیکوست . و از آن نسخه ای بمکه و نسخه ای بمدینةالرسول و نسخه ای دیگر بقدس شریف فرستاد و شیخ جلال الدین محلی در تفسیر خویش بر تفسیر کبیر و صغیر احمد اعتماد کرده و من نیز در تکمله ٔ بر آن و بر وجیزو تفسیر بیضاوی و ابن کثیر اعتماد کردم . کواشی در جمادی الاَّخره ٔ سال 680 هَ .ق . بموصل درگذشت . (روضات الجنات ص 83). او راست : کشف الحقایق فی التفسیر. مواقیت فی القراآت . تبصره در تفسیر. تلخیص مختصر تبصره . تلخیص فی التفسیر و این کتاب را در 649 بپایان برده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی جعفر. رجوع به طبسی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی حاتم محمدبن عبداﷲبن عبدبن هرثمةبن زکوان . مکنی به ابوالعباس . پسرخواهر عبدالرحمن بن اسماعیل بن بدر المعروف ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحارث محمدبن فریغون مکنی به ابونصر. ۞ از امرای فریغونی والی جوزجان که سلطان محمود غزنوی دختر او را به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی حامد کرمانی ملقب به افضل الدین . هدایت در مجمعالفصحاء (ج 1 ص 94) آرد: از فضلای گرانمایه و مترسلین بلندپایه ٔ عه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن بن محمدبن جریربن عبداﷲبن لیث بن جریربن عبداﷲ البجلی الجامی الخراسانی . مکنی به ابونصر و ملقب به زنده...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن الرفاعی (سیدی ...). سید عابدو سرسلسله ٔ رفاعیه . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 314)آرد که : سیدی احمد از اولا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن الشافعی الجامی . رجوع به احمدبن محمدبن جریر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن علی بن احمد. رجوع به احمدبن مهذب الدین ابی الحسن ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن علی بن یوسف قرشی بونی . او راست : هدایة القاصدین و نهایة الواصلین . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن النامقی . رجوع به احمدبن محمدبن جریر... شود.