احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان . چنانکه از تاریخ بیهقی برمی آید وی از مقربان امیر محمدپسر سلطان محمود، بود و عبارت بیهقی در این باب چنین است : از عبدالرحمن قوال شنیدم گفت : امیر محمد روزی دو سه چون متحیری و غمناکی میبود، چون نان می بخوردی قوم را بازگردانیدی سوم روز احمد ارسلان گفت : زندگانی خداوند دراز باد، آنچه تقدیر است ناچار بباشد، در غمناک بودن بس فایده ای نیست خداوند بر سر شراب و نشاط بازشود که ما بندگان می ترسیم که او را سودا غلبه کند، فالعیاذ باﷲ، و علتی آرد. امیر رضی اﷲ عنه تثبط فرانشاند (؟) و در مجلس چند قول آن روز بشنود از من . و نیز از تاریخ مذکور برمی آید که احمد ارسلان از اعیان خدمتکاران محمد بوده و وقتی که امیر محمد گرفتار شد و او را از قلعه ٔ کوهتیز بقلعه ٔ مندیش میبردند احمد ارسلان با او هم زندان بوده است و او را بحکم بکتگین حاجب بند کرده اند. بیهقی در این معنی گوید: روز سیم حاجب برنشست و نزدیکتر قلعه رفت و پیل با مهد آنجا بردند و پیغام داد که فرمان چنان است که امیر را بقلعه ٔ مندیش برده آید تا آنجا نیکوداشته تر باشد... امیر را براندند و سواری سیصد و کوتوال قلعه ٔ کوهتیز باپیاده ای سیصد تمام سلاح با او... و نماز دیگر این قوم نزدیک امیر محمد رسیدند، و چون ایشان را بجمله نزدیک خویش دید خدای را عزوجل سپاس داری کرد و حدیث سوزیان فراموش کرد. و حاجب نیز دررسید و دورتر فرود آمد و احمد ارسلان را فرمود تا آنجا بند کردند و سوی غزنین بردند تا سرهنگ کوتوال بوعلی او را بمولتان فرستد چنانکه آنجا شهربند باشد. و دیگر خدمتکاران ِ او را گفتند (چون ندیمان و مطربان ) که هرکس پی شغل خویش روید. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 5 و 73 و 74 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۳۹ ثانیه
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن بابویه حنّائی دمشقی . محدث است . رجوع به تاج العروس ماده ٔ ب و ب شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن عبداﷲبن موسی بیهقی خسروجردی مکنی به ابوبکر. او راست : جماع ابواب وجوه قرائة القرآن . و مناقب ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم بن حسن بن علی مکنی به ابوبکر و ملقب به فلکی . و او جدّ ابوالفضل الفلکی الحافظ الهمذانیست . شیرویه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمد جریری . رجوع به ابومحمد جریری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن مهران مکنی به ابوبکر مقری . از مردم اصفهان . نزیل نیشابور. مصنف کتاب الغایه و الشامل فی القراآت و کتاب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین ابوالحسین بن عبیداﷲ غضائری . رجوع به ابن غضائری شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن حسین اهوازی . او راست : شوارد الشاهد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین برازی فتاکی شافعی مکنی به ابوالحسین . او راست : کتاب المناقضات . وفات به سال 448 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحسین البردعی . رجوع به بردعی احمد... شود.