احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) التنبکتی یا تمبقطی بن احمدبن احمدبن عمربن محمد اقبت الصنهاجی الماسی السودانی ، معروف به باباو مکنی به ابوالعباس . مولد او به سال 963 هَ .ق . ووفات در 1032 بوده است . او نزد عم خود ابوبکر الشیخ الصالح نحو فرا گرفت و تفسیر و حدیث و فقه و اصول عربیت و بیان و تصوف و غیره را نزد علامه ٔ بقیع آموخت و سالها ملازمت خدمت او کرد و از پدر خویش سماع حدیث و منطق دارد و او را بیش از چهل کتاب است و مردم در طلب دانش بر او ازدحام کردند و ملازمت خدمت او داشتندو قضاة چند مثل ابوالقاسم بن ابی النعیم در وقتی که اوبسن شصت سالگی رسیده بود و مانند ابوالعباس بن القاضی تلمذ او کردند و او را چندین بار منصب فتوی دادند. و در سال 1032 به تنبکتو درگذشت و بعضی وفات او را بسال 1036 گفته اند. از کتب اوست : تکمله ٔ کنایةالمحتاج . ارشادالواقف لمعنی نیة الحالف . افهام السامع بمعنی قول الشیخ خلیل فی النکاح بالمنافع. انفس الاعلاق فی فتح الاستغلاق من فهم کلام خلیل فی درک الصداق و فتح الرزاق فی مسالة الشک فی الطلاق ، و این کتاب در فاس در مجموعه ای بسال 1307 هَ . ق . بطبع رسیده است و ترجمه ٔ خلیل بن اسحاق المالکی و نیل الابتهاج بتطریز الدیباج و آن ذیل کتاب الدیباج در معرفة علماء مذهب تألیف ابن فرحون یعمری است . و او از سودان نیست بلکه از صنهاجه است از قبیله ای موسوم به مسوفه . (معجم المطبوعات ).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی محمد الیزیدی مکنی به ابوجعفر. حافظ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق گوید: احمدبن محمدبن یحیی بن المبارک بن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی مرعشی حنفی مکنی به ابوالعباس . متوفی به سال 872 هَ . ق . او راست : کنوزالفقه . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی المؤید محمودی نسفی . او راست : نظم الجامع الکبیر محمدبن حسن شیبانی در چند قصیده که به سال 515 هَ . ق . به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی نافع الموصلی مکنی به ابوسلمة. تابعی است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالنجم مکنی به ابوالرمیل . شاعری است از آل ابوالنجم . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی نصر الحصیب الأقریطشی . رجوع بروضات الجنات ص 66 س 2 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الولید. رجوع به احمدبن ابی دؤاد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یزید. رجوع به احمدبن رکن الدین ابی یزید شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یعقوب اسحاق بن ایوب بن یزیدبن عبدالرحمان بن نوح صِبْغی نیشابوری مکنی به ابوبکر یکی از علماء و فقهاء بزرگ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یعقوب اسحاق بن جعفربن واضح الاخباری العباسی . ابوعمر محمدبن یوسف بن یعقوب مصری کندی مورخ ذکر او در تاریخ خ...