اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) التابعی نجل احمد التابعی السروی دارای گواهینامه ٔ دارالعلوم خدیویه و مستخدم دیوان عموم الأوقاف . وی در سنه ٔ 1809 م . به پاریس رفت و چهار سال بدانجا در مدرسه ٔالسنه ٔ شرقیه تدریس زبان عربی کرد. او راست : العمل المبرور که در مصر بطبع رسیده است . و مرشد الخلق الی الطریق الحق و هو فی الدلائل علی وجود الخالق و آن در مطبعه التقدم بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۲۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن الحارث بن المبارک الخراز مکنی به ابوجعفر. راویه ٔ ابوالحسن المدائنی و العتابی . و او راویه ای مکثر و متصف بثقة و ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حازم . معروف به ابن ابی غَرزَه . محدث است .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن حامدبن محمدبن عبداﷲبن علی بن محمودبن هبةاﷲ آلُه ۞ ملقب بعزیزالدین و مکنی به ابونصر مستوفی عم عماد کاتب اصفه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حامد راذکانی . از مردم راذکان دهی بطوس . یکی از علمای فقه است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حَبْرون . شاعری است از عرب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحجاج . شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحجازی الفشنی . رجوع به فشنی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر عسقلانی ملقب بشهاب الدین . او راست : فضائل رجب و القصاری و زهرالمطول فی بیان حدیث المعدل و زهرالمطول فی م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر مکّی هیثمی شافعی ملقب به شهاب الدین وشیخ الاسلام . مفتی حجاز. او راست : کف الدماغ (؟) من محرمات اللهو و ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجی بن موسی الحسبانی الدمشقی ملقب به تقی الدین . او راست : ذیل بر وفیات شیخ تقی الدین بن رافع. وفات 816 هَ . ق...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.