احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ترخان . درحبیب السیر، نام وی ، با عنوان سیدی و امیر سیدی ذکر میشود و چنانکه از تضاعیف این کتاب برمی آید این مرد از شجعان و بزرگان زمان امیرتیمور و جانشینان او بوده است و مدتی حکومت هرات و اندخود را عهده دار بوده وتا سال 862 هَ . ق . از وی نام برده میشود. در قسمتهای مختلفه ٔ حبیب السیر درباره ٔ وی چنین آمده است : درظفرنامه و مطلعالسعدین مسطور است که چون صاحبقران منصور شنود که قیصر را دست بسته بسده ٔ سنیه حاضر گردانیده اند فرمود تا او را دست گشادند و بتعظیم و احترام درآوردند و در مقامی لایق نشاندند اما حضرت مخدومی ابوی در روضة الصفا از والد بزرگوار خویش سید خاوندشاه رحمه اﷲ نقل نموده اند که سیدی احمد ترخان که در آن شب یکی از حاضران مجلس صاحبقران بود گفت : ایلدرم بایزید را دست بسته ببارگاه خجسته درآورند. آن حضرت نخست قیصر را سخنان درشت گفت آنگاه فرمود تا دست او را گشاده بنشاندند... (ص 165) و در رفتن میرزارستم بآستان خاقان ... آورده : بطرف کنار آب آمویه رفت و از آنجا به اندخود افتاده والی آن سیدی احمد ترخان شاهزاده را در مقام مناسب فرود آورد و کیفیت حال بحضرت خاقان سعید عرضه داشت کرد. آن حضرت از غایت مکرمت در باب سفارش میرزا اسکندر نامه ای به میرزا پیرمحمد نوشت و نزد سیدی احمد ترخان فرستاده پیغام داد (ص 185) و در قسمت رفتن شاهرخ از خراسان به عزم تسخیر آذربایجان آورده است : ... بدستور معهود میرزا الغبیک گورکان بمحافظت ترکستان و ماوراءالنهر و میرزا سیور غتمش بضبط کابل و غزنین و زابلستان تعیین یافته امیر سیدی احمد ترخان بحکومت دارالسلطنه ٔ هراة مقرر گشت . در ذکر وقایع پس از مرگ شاهرخ گوید: ... و تفصیل این اجمال آنکه هم در آنروز که در مملکت ری واقعه ٔ هائله ٔ حضرت خاقان سعید اتفاق افتاد مهدعلیا گوهرشادآغا قاصدی همراه شمال و صبا بهراة فرستاد و کیفیت حال را اعلام داد میرزا علاءالدوله که در آن بلده حاکم بود چون آن خبر شنود از فواره ٔ دیده جوی خون بر... و خاطر بر آن قرار گرفت که اطاعت میرزاالغ بیک نموده ... آنگاه میرزاصالح ولد پیر محمد شیرازی را با امیر اویس ترخان و احمد ترخان و جمعی از مشاهیر شجعان بدفع میرزا عبداللطیف نامزد فرمود و میرزاصالح و رفقا بمشهد مقدس شتافته خبر بی سامانی از سوی شاهزاده متواتراً شنودند لاجرم بفتح امیدوار گشته بصوب نیشابور ایلغار کردند و صبح شنبه سیزدهم ماه صفر بیک ناگاه در قیتول میرزاعبدالطیف ... تاخته مهدعلیا و امراء ترخانی را از میان اعدابیرون آوردند و در موضعی مناسب صف قتال آراسته ... وبنفس نفیس بر صف اعدا تاخته ... بعد از آن میرزا صالح و ترخانیان در ملازمت نعش مغفرت انتما و مراجعت مهدعلیا گوهرشادآغا عازم هراة گشتند. (ص 208). در ذکر سلطنت میرزا شاه محمود آورده : و از هراة نیز قاصد امیر حسینعلی آمده عرضه داشت نمود که در روزی که خبر واقعه ٔ محنت اندوز پادشاه مرحوم بشهر رسید میر رجب داروغه از محافظت میرزا ابراهیم غافل گشته و شاهزاده از محبس بیرون جسته و بخانه ٔ احمد ترخان رفته و باتفاق جناب امارت پناهی بدامن کوه مختار شتافته ... (ص 227).
و در ذکر جلوس میرزا ابراهیم سلطان آورده :...نخست سپاه میرزا شاه محمود غالب گشته میمنه و میسره ٔ مخالف را گریزانیدند. عاقبةالامر امیر احمد ترخان با پردلان قول متوجه دشمنان شده کمال شجاعت و بهادری بظهور رسانیدند و میرزا ابراهیم بعد از آنکه مغلوب گشته بود ظفر یافته ... (ص 229). و در ذکر توجه میرزا سلطان ابراهیم بصوب مملکت جرجان و منهزم گشتن از صولت سپاه میرزا جهانشاه ترکمان آورد: .... و این واقعه در روز سه شنبه 25 محرم سنه ٔ 862 هَ . ق . بوقوع انجامید و میرزا ابراهیم چون از آن معرکه فرار نمود مانند قمر در وقت سرعت سیر لحظه ای در هیچ منزل نیاسود تا روز یکشنبه ٔ ماه صفر؟ با معدودی از ملازمان خود را بهراة رسانید چون امیر احمد (؟) حاکم هراة از قرب وصول شاهزاده خبر یافت بلوازم استقبال استعجال نمود... (ص 230). و در توجه سلطان سعید بعزم رزم ... آورده : در تضاعیف این حالات احمد ترخان باتفاق بعضی از قرتبان (؟) میرزا ابراهیم روی گردان شده بملازمت میرزا جهانشاه شتافتند.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی جعفر. رجوع به طبسی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی حاتم محمدبن عبداﷲبن عبدبن هرثمةبن زکوان . مکنی به ابوالعباس . پسرخواهر عبدالرحمن بن اسماعیل بن بدر المعروف ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحارث محمدبن فریغون مکنی به ابونصر. ۞ از امرای فریغونی والی جوزجان که سلطان محمود غزنوی دختر او را به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی حامد کرمانی ملقب به افضل الدین . هدایت در مجمعالفصحاء (ج 1 ص 94) آرد: از فضلای گرانمایه و مترسلین بلندپایه ٔ عه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن بن محمدبن جریربن عبداﷲبن لیث بن جریربن عبداﷲ البجلی الجامی الخراسانی . مکنی به ابونصر و ملقب به زنده...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن الرفاعی (سیدی ...). سید عابدو سرسلسله ٔ رفاعیه . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 314)آرد که : سیدی احمد از اولا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن الشافعی الجامی . رجوع به احمدبن محمدبن جریر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن علی بن احمد. رجوع به احمدبن مهذب الدین ابی الحسن ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن علی بن یوسف قرشی بونی . او راست : هدایة القاصدین و نهایة الواصلین . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن النامقی . رجوع به احمدبن محمدبن جریر... شود.