اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جلایر پسر سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی . وی چهارمین از امرای آل جلایر (784 - 813 هَ . ق .) است . سلطان حسین بن شیخ اویس چون بتبریز مراجعت کرد (بسال 784)، جهت استمالت عادل آقا بیشتر سپاهیان خود را بسلطانیه فرستاد تا او را در گرفتن بعض قلاع ری از چنگ امیر ولی کمک نمایند. چون در این موقع دیگر تقریباً از امراء و لشکریان سلطان حسین کسی در تبریز نبود، برادر او احمد غفلةً از شهر خارج شده به اردبیل و موقان و ارّان رفت و لشکریانی تهیه دیده بتبریز برگشت و ناگهانی بر سر برادر تاخته او را بگرفت و در یازدهم صفر سال 784 بقتل رسانید و خود بجای او بنام سلطان احمد پادشاه شد. بعد از قتل سلطان حسین ،برادر دیگر او ابویزید از ترس ، از تبریز گریخته بسلطانیه پیش عادل آقا رفت و عادل آقا او را به پادشاهی نصب کرده برای سرکوبی سلطان احمد بسمت تبریز در حرکت آمد. سلطان احمد ابتدا جماعتی از امرای همراه عادل آقارا بطرف خود کشاند و همین قضیه پای جنگجوئی عادل آقارا سست کرده او را بمراجعت به سلطانیه وادار نمود واو در ضمن شیخ علی حاکم بغداد و خواجه علی بادک را بمخالفت با سلطان احمد واداشت و ایشان به آذربایجان لشکر کشیدند. لشکریان بغداد سلطان احمد را شکست دادند و سلطان احمد از طریق خوی بنخجوان گریخت و در آن حدودبملاقات قرا محمّد ترکمان رفته از او استمداد جست .
قرامحمّد با تحمیل دو شرط حاضر شد سلطان احمد را یاری کند، اوّل آنکه سلطان در کارهای جنگ دخالت ننماید، دیگر آنکه پس از فتح در غنائم طمع نکند. سلطان احمد این دو شرط را پذیرفت و قرامحمد 5000سوار بکمک او فرستاد و ترکمانان شیخ علی و خواجه علی هردو را در جنگ کشتند و غنایم بسیار گرفتند و سلطان احمد بتبریز برگشت و اندکی بعد با عادل آقا از در صلح خواهی درآمد ولی عادل آقا اعتنا نکرده به تبریز نزدیک شد و امرای بغداد هم در خدمت او داخل گردیدند. سلطان احمد ناچار بموقان و ارّان فرار نموده عاقبت امیر ابخاز بین اثنین واسطه ٔ صلح شد و مقرر گردید که آذربایجان بالاستقلال در تصرف سلطان احمد قرار گیرد و عراق عجم بسلطان بایزید تحت الحمایه ٔ عادل آقا، عراق عرب را هم سلطان احمد و عادل آقا بشرکت هم اداره کنند. عادل آقا بسلطانیه برگشت و یکی از سرداران خود را بهمراهی امرای بغداد روانه ٔ آن شهر نمود تا از جانب او دراداره ٔ امور عراق عرب ناظر باشد. مأمور عادل آقا بمحض ورود ببغداد قاتلین امیراسماعیل رشیدی و مخالفین دیگر را بقتل آورد و فتنه در بغداد بالا گرفته شورشیان خزانه ای را که برای ارسال بخدمت عادل آقا فراهم آمده بود غارت کردند. چون این اخبار به تبریز رسید، سلطان احمد عازم بغداد شد عامل عادل آقا را که گریخته بودبچنگ آورده کشت و شاه منصور مظفری را که از حبس عادل آقا فرار کرده بود از جانب خود بحکومت شوشتر برقرارکرد و در سال 785 هَ . ق . بتبریز برگشت . عادل آقا که از استبداد و سفاکی سلطان احمد راضی نبود با سپاهیان خود به آذربایجان آمد و در نزدیکی مراغه با اردوی سلطان احمد روبرو گردید. سلطان غالب شد و عادل آقا بسلطانیه برگشته از بیم احمد به همدان رفت و از آنجا بشاه شجاع پیغام فرستاده او را بفتح آذربایجان برانگیخت . شاه شجاع بقصد تبریز حرکت کرد و عادل آقا و سلطان بایزید باستقبال او رفته در گلپایگان بملاقات او نایل آمدند و بهمراهی هم به همدان رسیدند. سلطان احمد بشاه شجاع پیغامی محترمانه داد و عادل آقا را بنده ٔ عاصی خود قلمداد نمود. شاه شجاع هم بهمین نظر سلطانیه را ببعضی از امرای خویش سپرده سلطان بایزید را اسماً برآنجا پادشاه قرار داده و دست عادل آقا را از کارها کوتاه نموده بخوزستان رفت . امرای ابویزید امرای شاه شجاع را بسلطانیه راه ندادند و خود برآنجا استیلا یافتند اما چون قدرتی نداشتند سلطان احمد بزودی بسلطانیه آمده آنجا را بتصرف خود گرفت و ابویزید را بتبریز بردو قلعه ٔ سلطانیه را به اسم پسر دو ساله ٔ خود بشیخ محمود جاندار سپرد. در همین ایام بود که خبر وصول لشکریان امیر تیمور گورکانی از ماوراءالنهر بخراسان و از آنجا بقومس و ری رسید و عده ای از ایلچیان آن امیر نیز برای ملاقات سلطان احمد به تبریز آمدند. سلطان احمدایلچیان امیرتیمور را ببغداد فرستاد و خود نیز در عقب ایشان روانه شد تا در آن شهر با فرستادگان تیموری ملاقات و مذاکرات کند. عادل آقا از غیاب سلطان احمد استفاده کرده بار دیگر خود را بسلطانیه رساند و آنجا را از کف عمال سلطان احمد بیرون آورده بمخالفت با احمدقیام نمود و او تا ورود امیرتیمور بسلطانیه شهر و قلعه ٔ آنرا در ید تملک خود داشت . از سال 788 تا تاریخ 813 هَ . ق . که تاریخ قتل سلطان احمد است بدست قرایوسف ترکمان ، سلطان احمد تمام مدت را در سرگردانی و زد و خورد با مخالفین و یأس و نومیدی سر میکرد. امیر تیمور در 788 آذربایجان را مسخر ساخت و آن قطعه از تصرف آل جلایر بکلی بیرون رفت و ملک سلطان احمد منحصر بعراق عرب گردید. هفت سال بعد از این واقعه بغداد نیز مسخر امیر گورکانی شد و احمد بمصر گریخت و تا امیرتیمور زنده بود جرأت اقدامی نداشت ، همینکه خبر فوت آن امیر قهار رسید سلطان احمد بممالک سابق خود برگشته عراق عرب را متصرف شد و پنج سال دیگر در بغداد سلطنت کرد ولی بین او و قرایوسف ترکمان دشمنی بروز کرد و میان ایشان در تبریز جنگ اتفاق افتاد و سلطان احمد در 813 هَ . ق . بقتل رسید و او در حقیقت آخرین امیر سلسله ٔ ایلکانی است . سلطان احمد مردی سفاک و خونریز و سخت کش بود و بهمین علت غالباً امرا از او متوهم بودندو در استیصالش میکوشیدند چنانکه مخالفین او را به تسخیر آذربایجان تحریک میکردند و همین کیفیات نگذاشت که او را از دوره ٔ بالنسبه طولانی سلطنت بهره ٔ کافی حاصل شود. با اینحال مردی بود شعردوست و خود نیز شعر میگفت و موسیقی میدانست و خواجه حافظ شیرازی در دو غزل او را مدح گفته است نخست در غزل بمطلع:
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند.
که در آن گویا خواجه بسفاکی سلطان اشاره کرده او را نصیحت می دهد و می گوید:
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند.
دیگر در غزل بمطلع:
احمد اﷲ علی معدلة السلطان
احمد شیخ اویس حسن ایلکانی .
و او بآبادانی نیز بی علاقه نبود چنانکه پس از مرگ تیمور و مراجعت ببغداد قسمتی از خرابیهای آن شهر را مرمت کرد و از آن جمله باروی شهر را مجدداً بساخت . رجوع بتاریخ مغول تألیف اقبال صص 461 - 464 و رجوع بحبط ج 2 ص 98، 125، 140، 146، 147، 149، 157، 161، 163، 165، 167، 172، 178، 183، 184، 196، 200 و 213 و ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ج 1ص 219، 225، 228، 229، 231، 234، 237، 239، 241، 249، 251، 252، 254، 256 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) آل معدل . شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابّان بن السیّد اندلسی لغوی . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 364) آرد: او از ابوعلی القالی و دیگر دانشمندان بلاد خویش ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به ابن خلکان و رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن خلکان شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوالحسن الکاتب . او شعر بعربی می گفت . دیوان وی پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوریاش . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 74) گوید: بخط حمیدی از آنچه روایت کرده است از تنوخی در ک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . پدر خاندانی بزرگ از حضرموت که به آل باجمّال معروفند و از آن خاندان علما و ادبا و عرفای بسیار برخاسته ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان بن ناوک بن عبداﷲبن شاکل بن الحسین بن یحیی بن خالد البرمکی الأربلی الشافعی . رجوع به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی خالد. رجوع به ابن جزار شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی عاصم اللولوئی ، ابوبکر الزبیدی و من نحاة القیروان ابن ابی عاصم . ۞ او یکی از دانشمندان نقاد در عربی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۳۱۸ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.