احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حلّی و او جمال الدین ابوالعباس احمدبن شمس الدین محمدبن فهد اسدی حلی ساکن حله ٔ سیفیه و حائر شریف است حیّاً و میتاً و او در فضل و اتقان و ذوق و عرفان و زهد و اخلاق و خوف و اشفاق و غیره مشهور و بی نیاز از تعریف است و معقول و منقول و فروع و اصول و قشر و لب ّ و لفظ و معنی و ظاهر و باطن و علم و عمل را بوجه اکمل جامع بود. و او راست : در فقه کتاب المهذب البارع الی شرح النافع و کتاب المقتصر و شرح الارشاد و کتاب الموجز الحاوی و محرّر و فقه صلوة مختصر و مصباح المبتدی و هدایة المهتدی و شرح الالفیة و کتاب اللمعة فی النیّة و کفایة المحتاج فی مسائل الحاج و رساله ای دیگر در منافیات نیة الحج ّ و رساله ای در تعقیبات و مسائل شامیات و مسائل بحریّات . و رجوع به احمدبن محمدبن محمدبن فهدالأسدی و روضات الجنات ص 20 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۸۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن الحارث بن المبارک الخراز مکنی به ابوجعفر. راویه ٔ ابوالحسن المدائنی و العتابی . و او راویه ای مکثر و متصف بثقة و ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حازم . معروف به ابن ابی غَرزَه . محدث است .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن حامدبن محمدبن عبداﷲبن علی بن محمودبن هبةاﷲ آلُه ۞ ملقب بعزیزالدین و مکنی به ابونصر مستوفی عم عماد کاتب اصفه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حامد راذکانی . از مردم راذکان دهی بطوس . یکی از علمای فقه است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حَبْرون . شاعری است از عرب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحجاج . شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الحجازی الفشنی . رجوع به فشنی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر عسقلانی ملقب بشهاب الدین . او راست : فضائل رجب و القصاری و زهرالمطول فی بیان حدیث المعدل و زهرالمطول فی م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر مکّی هیثمی شافعی ملقب به شهاب الدین وشیخ الاسلام . مفتی حجاز. او راست : کف الدماغ (؟) من محرمات اللهو و ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجی بن موسی الحسبانی الدمشقی ملقب به تقی الدین . او راست : ذیل بر وفیات شیخ تقی الدین بن رافع. وفات 816 هَ . ق...