احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خلوصی پاشا. یکی از وزرای زمان سلطان محمود خان ثانی عثمانی است . او از تربیت شدگان باب عالی بود وبمناصب کدخدائی ، صدارت و نظارت مهمات حربیه رسید و در اواخر سال 1243 هَ . ق . رتبه ٔ وزارت با مرتبت قائم مقامی صدارت عظمی داشت و در 1248 هَ . ق . از منصب قائم مقامی عزل و در 1252 بجای عاکف پاشا ناظر خارجیه شد و پس از چند هفته درگذشت . رجوع بقاموس الاعلام شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) محیی الدین . رجوع به احمد شیخ زاده ٔ لاهیجان شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )مختارپاشا. او بمصر رئیس مأموریت عالیه ٔ عثمانیه بود و پس از پیمودن مناصب عسکریه و اداریه بمنصب صدراعظمی رسید. او راس...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) مراد شوقی . او راست : کتاب المالیة العمومیة، طبع مطبعةالعمومیة بسال 1897 م . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مُرسی . رجوع به احمدبن محمدبن احمد مرسی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مسبحی بن خلف بن محمد. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مستضی ٔ بنوراﷲ. رجوع به مستضی ٔ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مستظهر باللّه . رجوع به مستظهر... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مستعلی ابوالقاسم احمدبن مستنصربن ظاهربن حاکم بن عزیزبن معزبن منصوربن قائم بن مهدی . از خلفای فاطمی مصر. مولد او در...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مستعین باللّه مکنی به ابوالعباس . دوازدهمین خلیفه ٔ عباسی (248 - 251 هَ . ق .). رجوع به مستعین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مستنصر مکنی به ابوالعباس . ازسلاطین مراکش . رجوع به ابوالعباس احمد مستنصر شود.