اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) طولون . طولون یکی از غلامان امرای سامانیست و او را حکمران سامانی بخارا بمأمون بخشید و طولون نزد مأمون ببغداد بمناصب عالیه رسید و پسر او احمد در 240 هَ . ق . بجای پدر منصوب گردید و در 254 به نیابت حکومت بمصر رفت و در آنجا دعوی استقلال کرد و در 264 شام را نیز ضمیمه ٔ خطه ٔحکمرانی خویش کرد و مصر و شام تا 292 در تحت حکومت این سلسله بود و القطایع [ میان فسطاط و قاهره ] کرسی حکومت آنان بود و مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد (ص 519) که : بیرون از شهر مصر بقرب میلی احمد طولون از بهر نشستنگاه خود چند بنا ساخته است . و آنرا قطایعگویند و آنجا درختان بسیار از خرما و کشتها باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بادی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی البتی الکاتب . مکنی به ابوالحسن . هنگامی که القادر باﷲدر بطیحه اقامت داشت احمدبن علی کاتبی وی میکرد و آن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بقاعی . او راست شرح الدرةالسنیه ٔ تألیف علی بن محمدبن ابی بکربن شرف ماردینی .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن علی بونی قرشی . مکنی به ابوالعباس وملقب به تقی الدین و شرف الدین ؛ شیخ طریقت از مردم بونه شهری بافریقیه . وفا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن علی بیهقی مکنی به ابوجعفر معروف به بوجعفرک مقری . رجوع به احمدبن علی بن ابی جعفر محمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی توزی . محدث از مردم تَوز، دهی بفارس .
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن حسن بن محمدبن صالح العاملی الکفعمی . برادر تقی الدین ابراهیم بن علی . او راست : کتاب زبدةالبیان فی عمل ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی جصاص رازی حنفی . مکنی به ابوبکر. متوفی به سال 370 هَ . ق . او راست : اختصار اختلاف العلماء طحاوی . شرح الجا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی حلوانی مکنی به ابوبکر. او راست : لطائف المعارف .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی معروف به خصافی حنفی و مکنی به ابوبکر. وی یکی از مؤلفین در علم شروط است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.