احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فخرالدین بن محمد. وی برادر شیخ الاسلام جمال الدین ابراهیم بن محمد طیبی ملقب به ملک اسلام بود که در زمان کیخاتو، از سال 692 هَ . ق . فارس را برّاً و بحراً بمقاطعه داشت و پس از قتل کیخاتو، بایدو فارس را بقاعده ٔ سابق در مقاطعه ٔ شیخ جمال الدین قرار داد و شیخ برادرخود فخرالدین احمد را بضبط سواحل فرستاد و در مدّتی اندک از تجارت دریا و اداره ٔ فارس اموالی بیشمار بدست آورد و تا مدتی آن حدود را از دستبرد عمال ستم پیشه آسوده ساخت . چون رکن الدین مسعود برادر خود نصرت را با زوجه اش کشت و بر هرموز استیلا یافت . یکی از غلامان زوجه ٔ رکن الدین مسعود بنام بهاءالدین ایاز از این حرکت رکن الدین برآشفته عصیان کرد و رکن الدین را مغلوب ساخت و هرموز را بتصرف خود گرفت . مسعود بپادشاه کرمان التجا برد و بکمک لشکری او بهاءالدین ایاز رااز هرموز براند بهاءالدین بشیخ جمال الدین ملک اسلام توسل جسته بمدد او مسعود را شکست داد. مسعود بار دیگر اعتباری بهم زده مدعی ایاز شد. لشکریان ایاز و ملک اسلام از طرف هرموز و کیش رسیده مسعود را شکست دادندو بهاءالدین ایاز در هرموز مستقر گردیده بنام ملک فخرالدین احمد برادر ملک اسلام خطبه خواند و سکه زد.
در سال 695 هَ . ق . ملک اسلام بسرکشی عازم سواحل و جزایر شد ولی در این تاریخ بین لشکریان فخرالدین احمد و بهاءالدین ایاز نزاع در گرفت اماایاز حق نعمت ملک اسلام را فراموش نکرد و بخدمت او شتافت و عذر حرکت ناپسند لشکریان خود را خواسته بار دیگر بمقام سابق برقرار شد. رجوع به تاریخ مغول تألیف اقبال ص 397 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۳۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی سعیدبن جلال الدین میرانشاه بن تیمور. از تیموریان ماوراءالنهر. از 872 تا 899 هَ . ق . و او پسر بزرگتر سلطان سعید، ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سعید علائی . احمدبن علی بن حجر الهیثمی العسقلانی از او روایت دارد. رجوع به روضات الجنات ص 94 شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی سعید میبدی مکنی به ابوالفضل و ملقب به رشیدالدین . او راست : کشف الأسرار. (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ابی سعید نبسه ٔ (؟) جلال الدین امیرانشاه بن تیمور. پس از آنکه بسال 873 هَ . ق . اوزون حسن ، ابوسعید را بکشت ، احمد د...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سلمه . کاتب عباس ۞ . بعربی شعرمی گفته و دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سهل الحلوانی . [ احمدبن محمد ] ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کند.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی شجاع بویه بن فناخسرو. رجوع به معزالدوله ابوالحسین احمد... و رجوع به احمدبن بویه ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الضیاء محمد قرشی عدوی مالکی مکنی به ابوالبقاء.او راست : المستند فی مختصر المسند. (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طالب بن نعمه . متوفی به سال 730 هَ . ق . بسن صدواندسالگی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر. افسانه ها از زبان حیوانات می کرده است . (ابن الندیم ).