اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) کتاکت . معروف به الزمن . از شعر اوست :
حضروا فمذ نظروا جمالک غابوا
والکل مذ سمعوا خطابک طابوا
فکأنهم فی جنة و علیهم
من خمر حبک طافت الاکواب
یا سالب الالباب یا من حسنه
لقولبنا الوهاب و النهاب
القرب منک لمن یحبک جنة
قد زخرفت و البعد عنک عذاب
یا عامرا منی الفؤاد بحبه
بیت العذول علی هواک خراب
انت الذی ناولتنی کأس الهوی
فاذا سکرت فما علی ّ عتاب
و علی النقا حرم لعلوة آمن
من حوله تتخطف الالباب
لطریقهاکیف الوصول و دینها
نار لها بحشاشتی الهاب .
و قال أیضاً غفر له :
یا بارق الحی کرر فی حدیثک لی
تذکارهم و أعد روحی الی بدنی
و أنت یا دمع ما هذا الوقوف و قد
جری حدیث الحمی النجدی فی اذنی .
و قال أیضاً رحمه اﷲ:
أحن ولکن نحو ضم قوامه
و أصبو ولکن نحو لثم لثامه
و أعشق ما لی غمة من حدیثه
تفرج الا من هموم غرامه .
و قال أیضاً غفر له :
حللتم اهل نعمان بقلبی
فکل عذاب حبکمو نعیم
و قد أصبحتمو کنزالامانی
فواجد غیرکم عندی عدیم .
و قال أیضاً رحمه اﷲ:
جواز الصبر فی اذنی محال
و ما للصبر فی قلبی مجال
شغلتم کل جارحة بحسن
فلیس لنا بغیرکم اشتغال
سقی الهضبات من نجد سحاب
ملیت الغیث تحدوه الشمال
و لابرحت اثیلات المصلی
ترف علی منابتها الظلال
منازل جیرة ما کان أهبا
بهم لی العیش لو دام الوصال
تهب نسیمهافامیل سکرا
فهل هبت شمال أم شمال .
رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 59 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۱۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (قول ...). از امرای سلطان حسین میرزا تیموری . رجوع بحبط ج 2 ص 243 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (ملا...). پدر او در سند مسند قضای حنفیه داشت ، لکن احمد طریقه ٔتشیع گزید و بخدمت اکبرشاه پیوست و به امر او بتألیف تار...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) (مولی ...). رجوع به پاره پاره زاده شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (میرزا). حکیم اصفهانی معاصر کریمخان زند. رجوع بمجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 219 و 220 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (میرزا سید...). او راست منظومه ٔ: لطافت نامه بفارسی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (میرزا میرک ...). رجوع به میرک احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (میرک ...). رجوع به میرک احمد (میرزا...) شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) آقبوقا. برادر سعادت تیمورتاش که هر دو برادر در گرگان بزمان امیر تیمور گورکان عصیان کردند، پس از رسیدن سپاهیان تیمور،...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) آقحصاری . رجوع به احمد رومی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) آق قویونلو.هشتمین از امرای آق قویونلو از 902 تا 903 هَ . ق .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۳۱۸ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.