احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) مشتاق (امیر شیخ ...). در عصر سلطان ابوسعید خطه ٔ اندخود بأمیر شیخ ذوالنون و برادرش امیر شیخ احمد مشتاق تعلق گرفت و سلطان حسین میرزا احمد راکه در محاربه ٔ چکمن ، پای جرأت در میدان جلادت نهاده چند زخم خورده بود بایالت قبةالاسلام بلخ سرافراز ساخت و چون احمد مشتاق در قبةالاسلام بلخ چند گاه بامر ایالت پرداخت بخار نخوت و غرور بکاخ دماغ راه داده طرح اساس استقلال انداخت بجد تام و جهد لاکلام اسباب خلاف وعناد بهمرسانید و قاصدان نزد سلطان احمد میرزا فرستاده خود را در سلک هواخواهان ایشان منتظم گردانید. چون این اخبار در دارالسلطنه ٔ هراة شیوع یافت رأی جهانگشا چنان اقتضا نمود که احمد مشتاق را بحسن تدبیر از بلخ بیرون آرد و زیاده ازین عنان اختیار آن دیار را در قبضه ٔ اقتدار او نگذارد. بنابر آن امیر عبدالخالق را با جمعی از سرداران موافق بجانب قبةالاسلام بلخ فرستاد و ایشان را گفت که : چون بآن بلده میرسید با احمد مشتاق چنان ظاهر سازید که ما را جهت مدد به این سرحدّ روانه کرده اند که اگر از جانب ماوراءالنهر لشکری از آب عبور نماید دفع آن بسهولت میسر گردد تا احمد مشتاق با ایشان درآمیخته مطمئن خاطر شود آنگاه فرصت نگاهداشته او را مقید و محبوس گردانند و امیر عبدالخالق بعد از قطع منازل و مراحل به بلخ درآمده احمد مشتاق از حرکات و سکنات ایشان فهم کرد که بچه مهم آمده اند لاجرم او را تکلیف کرد که از شهر بیرون رود و گفت : منهم عنقریب بدرگاه عالم پناه خواهم آمد تا آنچه اهل شرّ و فساد عرض کرده اند ابراء ذمّه نمایم . چون امیر عبدالخالق بپایه ٔ سریر اعلا رسید و آنچه از احمد مشتاق دیده و شنیده بود بعرض رسانید خاقان منصور روزی چند چشم انتظار بر راه داشت که شاید احمد مشتاق بدلالت هادی توفیق از بادیه ٔ خلاف و نفاق بجادّه مستقیم وفاء و وفاق آید. بعد از آنکه اثری بر وعده ای که کرده بود مرتب نشد تأدیب او را بر خاطر عالی مآثر قرارداده رایت ظفر آیت بعزیمت قبةالاسلام برافراشت . قرةالعین سلطنت و جهانبانی میرزا بدیعالزمان را بحکومت دارالسلطنه ٔ هراة مقرر کرده امیر مغول را در ملازمت شاهزاده گذاشت و احمد مشتاق از توجه خاقان باستحقاق وقوف یافته برج و باره ٔ بلخ را مضبوط و مستحکم گردانید و خاطر بر تحصن قرار داده ، ایلچیان قمرمسیر نزد سلطان احمد میرزا و نزد سلطان محمود میرزا ارسال کرد و مدد طلبید. آن دو پادشاه عالیجاه بخیال تسخیر بلخ متوجه امداد احمد مشتاق گشته سلطان احمدمیرزا بنفس نفیس عازم کنار آب شد و سلطان محمودمیرزا اگرچه خود فی الحال نهضت ننمود اما فوجی از امرا و لشکریان سمرقند را بدانجانب روان فرمود و چون ماهچه ٔ علم نصرت شیم خاقانی حدود بلخ را نورانی ساخت و کیفیت تحصن و عناد احمدمشتاق بتحقیق پیوسته خاقان ظفرقرین چین بر جبین افکنده بترتیب محاصره و آداب محاربه فرمان فرمود و اطراف شهر بر امرا تقسیم یافته هرکس بمورچل خود نزول نمود و فرمانفرمای خافقین در برابر برج شاه حسین نزول نمود و مقرب حضرت سلطانی امیرعلیشیر دروازه ٔ شترخوار را معسکر گردانید و سایر امراء و ارکان دولت و عساکرمریخ صفت آن حصار سپهرکردار را مرکزوار در میان گرفتند و آب خندق را بطرف دیگر انداختند. یساقیان بهموارساختن آن آغاز کردند و شروع در ریختن خاک و خاشاک وسنگ و درخت کردند در آن اثنا بعرض حضرت اعلی رسید که سلطان محمود میرزا با بسیاری از سپاه جلادت اِنتما بکنار آب آمویه منزل گزیده و امداد احمد مشتاق را پیشنهاد همت ساخته و احمد مشتاق از استماع خبر وصول سلطان محمود میرزا بکنار آب جیحون قوی خاطر و مستظهر گشته قدم در وادی خلاف و نفاق استوار گردانیده و هر روز بباد نخوت و غرور آتش جنگ و جدال افروخته نهایت شجاعت و پهلوانی بظهور میرسانید و هر صباح که شهسوار نیزه گذار آفتاب کمند همت بر تسخیر حصار سپهر دوار می انداخت خاقان منصور بر باره ٔ کوه پیکر نشسته فتح آن قلعه ٔ آسمان کردار پیشنهاد خاطر اقبال مآثر میساخت صدای نقاره و نفیر بذروه ٔ کره ٔ اثیر میرسید و غریو کرّه نای و سورن ارکان عالم را متزلزل میگردانید بهادران موکب همایون سپر و چترها بر سرکشیده پای در میدان قتال نهادند و بدست جلادت عقابان تیر مرگ تأثیر را از ایشان کمان پرواز داده از مغز سر دشمنان طعمه میدادند در آن اثنا روزی امیر سید بدر که ماه تمام فلک مردانگی بود و بمزید قوت و جرأت از پهلوانان رستم نشان ممتاز و مستثنی مینمود با فوجی از دلیران معسکر نشان ظفر اثر جنگ پیش برده بنوک پیکان دل دوز جمعی را که بر زبر فصیل بانداختن تیر و سنگ میپرداختند منهزم ساخت و از خندق اصل گذشته پای تهور پیش مینهاد تا بکنارخندق شیرحاجی که در میان خاک ریزست رسیده خواست که از خندق بگذرد و بکمند شجاعت ببرج شاه حسین برآید. احمد مشتاق چون حال برآن منوال دید جمعی از دلیران لشکر خود را از دیوار پایان فرستاد تا بدفع امیر سید بدر و موافقان او قیام نمایند و از آن جمله ترکمانی سنانی در دست با سید بدر آغاز مقاتله کرد آن سید بلندقدر بسر پنجه ٔ پهلوانی نیزه ٔ او را گرفته چنان پیش خود کشید که آن شخص بروی درافتاد آنگاه بر زبر او نشسته خواست که بشمشیر قاطع سرش از تن جدا سازد که ناگاه دیگری پیش آمد و بنیزه حمله کرد همچنان نشسته دست دراز کرد و نیزه ٔ او را گرفته بدستور سابق بکشید تااز پای درآمد و سر هر دو را بریده بنظر خاقان فریدون فر رسانید لاجرم آن حضرت آن زبده ٔ اولاد حیدر کرار راباصناف الطاف پادشاهانه و انواع اعطاف خسروانه نوازش فرمود و بانعام زر و اسب و خدم قیمتی و اشیاء دیگرسرافزار گردانیده در علو قدر و منزلتش افزود القصه بر کمال متانت و حصانت قلعه ٔ بلخ از بسیاری ذخیره مدت سه چهار ماه ممتد گشت و در اکثر آن اوقات از بام تا شام نایره ٔ قتال مشتعل بوده از شام تا بام نعره ٔ حاضرباش از ایوان کیوان درمیگذشت مقارن این احوال امیر مظفر برلاس را که در کنار آب بود امری در غایت غرابت روی نمود و حضرت خاقان منصور از وقوع حادثه متغیر گشته بمراجعت او امر فرمود. و شرح واقعه آنکه در آن ایام که امیر مظفر در کنار آب لوای ظفر مآب ارتفاع داده لشکر ماوراءالنهر را از عبور مانع می آمد گاهی بعضی از نواب او در کشتی نشسته بمیان دریا میرفتند و از آن جناب نیز مخصوصان امیر شجاع الدین محمدبن امیر علی برندق بن امیر جهانشاه بن جاکو برلاس پیش آمده در باب صلح و جنگ سخن میکردند روزی مهم برآن قرار یافت که از اینطرف امیر مظفر برلاس و از آن جناب امیر محمد وامیر جهانگیر برلاس در کشتی نشسته و بمیان آب رفته بی واسطه گفت و شنود نمایند و اساس مصالحه را مؤکد سازند و بر این موجب بتقدیم رسانیده در اثناء قیل و قال ناگاه بادی تند وزید و بی اختیار کشتی امیر مظفر برلاس را بطرف لشکر مخالف برد چنانچه هرچند ملاحان سعی نمودند کشتی نگاه نتوانستند داشت و مردم سلطان محمودمیرزا که در کنار آب بودند غلغله ٔ فرح و انبساط به اوج سماوات رسانیده سورن انداختند و امیر مظفر در بحر اضطراب سرگردان شده چاره ٔ منحصر در آن دانست که خود را در آب اندازد و شناه کنان باردوی خویش آید و مخالفان آغاز شبه کرده هر تیر که در ترکش تدبیر داشتند انداختند و بنابر اینکه مشیت ایزدی مقتضای انطفاء آتش حیات جناب امارت مآب نشده بود هیچیک از پیکانهای آبدار سهام اعدا به وی نرسیده بوسیله ٔ اسبی که از آنجانب نوکرانش در آب افکندند بساحل نجات خرامید. بیت :
گر از گردون ببارد خنجر و تیر
نیاید کارگر بی حکم تقدیر
وگر عالم سراسر آب گیرد
یکی بی حکم یزدانی نمیرد.
امیر مظفر اگرچه بکشتی عاطفت سبحانی و قوت دولت خاقانی از آن غرقاب بلا خلاص یافت اما جمعی از سرداران سپاه که در کشتی رفیق او بودند بدست لشکریان سلطان محمود میرزا گرفتار گشتند واختلال تمام باحوال ایشان راه یافته کیفیت واقعه را بایستادگان پایه سریر اعلی عرضه داشت نمود و اجازت مراجعت طلبید. چون پرتو شعور خاقان منصور بر مضمون آن عریضه افتاد حکم همایون صادر گشت که امیر مظفر بموکب همایون پیوندد و در این اثنا بواسطه ٔ امتداد ایام محاصره قحط و غلای عظیم در اردوی اعلی سمت شیوع پذیرفت و سپاهیان را بجهة عدم وجدان و قوت ، قوت پیکار مفقود شده هرکس مجال یافت راه گریز پیش گرفت چنانچه در ملازمت رکاب ظفر انتساب زیاده از دو هزار کس نماند و بعد از وصول امیر مظفر برلاس بموکب ظفر اقتباس فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یافت که امیر نظام الدین علیشیر بدارالسلطنه ٔ هرات رفته بقدر امکان از ولایت خراسان غله فراهم کشد و باردو فرستد. آنجناب حسب الفرموده عمل نموده دو سه هزار خروار غله از جنس حبوبات حاصل ساخت و شتران احشام عرب را بکرایه گرفته آن غله را بجانب بلخ روان ساخت و در آن ایام که امیرعلیشیر در شهربود میرزا ابوالخیر که در سلک شاهزادگان تیموری انتظام داشت یاغی شده بگریخت و مقرب حضرت سلطانی او را تعاقب نموده و بتوفیق یزدانی گرفته در قلعه ٔ اختیارالدین بند کرد. پس از مراجعت سلطان محمودمیرزا و احمد میرزا، احمد مشتاق پشیمانی نمود و با تیغ و کفن بخدمت سلطان حسین میرزا رسیده و مورد عفو قرار گرفت . رجوع بحبط ج 2 صص 226 - 260 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۸ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (ع ن تف ) احسن . بغایت ستوده . ستوده تر. حمیدتر. مستدعی بسیار حمد. اکسب للحمد: العود احمد : چون باریتعالی او را از اکرام نفوس ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نامی از نامهای رسول صلوات اﷲعلیه : مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد. (قرآن 6/61). قال (ص ) : انا فی السماء اَحم...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) او را منظومه ای است در لغت شامل 650 بیت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) او راست : کتاب مساحة الاشکال البسیطة والکریة.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از امراء متهور ایلدرم ، سلطان عثمانی ، در محاربه ٔ با امیر تیمور گورکان . رجوع بحبط ج 2 ص 164 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام پسر مقتدی باﷲ بیست وهفتمین خلیفه ٔ عباسی است . و او در حیات پدر درگذشت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) از اعیان ملازمان ملک ناصر، سلطان مصر که بهمراهی اتلمش و آقیه بسفارت نزد امیرتیمور گورکان رفت و تیمور او را به انعا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) از امراء مسلم ماوراءالنهر از جانب خطا:دارای جهان احمد کین سقف فلک رادارنده کف اوست باستون دو بازو. شمس الدین منصور...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به آق قویونلو شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از ملوک آل عراق ، پدر محمدبن عراق . او تقویم سنین و شهور اهل خوارزم را اصلاح کرد. رجوع به احمدبن محمدبن عراق ...