احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) (ملک مظفر ابوالسعادات ...). هشتمین از ممالیک برجی . آنگاه که پدر او ملک مؤید شیخ محمودظاهر وفات کرد او یکسال و نیمه بود و برحسب وصیت پدر او را در 824 هَ . ق . بسلطنت برداشتند و وصی ملک مؤید محمود که مدیر ملک بود اتابک طاطر پس از هفت ماه احمد را از سلطنت خلع و خود بر اریکه ٔ ملک نشست .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )موفق الدین . رجوع به احمدبن محمدبن العباس ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موفق الدین . رجوع به احمدبن یوسف بن حسن ... کواشی موصلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مولانازاده . رجوع به احمدبن رکن الدین ابی یزید... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مولانازاده بن محمود هروی بیاتی . او راست : شرحی بر دو قسمت طبیعی و الهی هدایه ٔ اثیرالدین ابهری .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مؤید. رجوع به شهاب الدین احمد مؤید... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) المهدی . پنجمین از ائمه ٔ صنعاء. وی پس از محمد المجید و پیش از محمد الهادی امامت داشت .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مهذب الدین . رجوع به احمدبن حاجب ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مهیلی (شیخ ...) ملقب به امیر نظام الدین . خوندمیر در حبیب السیر (ج 2 ص 258) آرد: امیر نظام الدین علیشیر بعد از چند گاهی ک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) میتنی مکنی به ابونجاح . یکی از فضلا و ادباء عصر خویش . او راست : منظومه ای در شرح انموذج اللبیب فی خصائص الحبیب ِ سی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) میدانی . رجوع به احمدبن محمدبن احمد... میدانی شود.