احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یک دست . ابن خلیل نقشبندی جوریانی . یکی از مشایخ صوفیه ٔ نقشبندیه . او در مکه ٔ مکرمه مجاور بوده است و اهل طریقت آن نواحی را بدو اعتقاد نیکو بوده و کرامات بدو نسبت میکردند. وفات وی در 1119 هَ . ق . بمکه ٔ مکرمه بود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خارزنجی بشتی .یکی از ائمه ٔ لغت ، از مردم بشت شهری بخراسان . او راست : شرح ابیات ادب الکاتب ابن قتیبه و تک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الخراسانی . یعقوب بن اسحاق کندی را کتابی است در مابعدالطبیعة که به نام احمدبن محمد خراسانی کرده است . رجو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الخزاعی ، ملقب بامام فخرالدین و مکنی به ابوسعید. صاحب الفهرست او را خواهرزاده ٔشیخ ابوالفتوح حسین بن علی ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خزاعی انطاکی . رجوع به خاقانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خزرجی ملقب بشهاب الدین . او راست : قواعدالمقامات . وفات وی به سال 875 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الخضری . او راست : الفتوحات الاوحدیة و المنحات الاحمدیة که در مطبعة الخیریة1308 هَ .ق . چاپ شده است . (معجم المط...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خطابی ، مکنی به ابوسلیمان بستی . فقیهی از مردم بست ، متوفی به سال 388 هَ .ق . او راست : کتاب الجهاد. کتاب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الخطیب الشافعی القسطلانی ، مکنی به ابوالعباس . متوفی به سال 923 هَ .ق . او راست : امتاع الاسماع و الأبصار...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خلال بغدادی ، مکنی به ابوبکر حنبلی . او راست : کتاب جامعالعلوم احمدبن حنبل . وفات او311 هَ .ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خوارزمی بیرونی . رجوع به ابوریحان ... شود.